ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل ماه
ماه
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل رحمان
رحمان
39 ساله از سنندج
تصویر پروفایل محمد
محمد
31 ساله از خوی
تصویر پروفایل فلای
فلای
46 ساله از نجف آباد
تصویر پروفایل حمیدرضا
حمیدرضا
37 ساله از نجف آباد
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل حسام
حسام
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل غزل
غزل
33 ساله از مشهد
تصویر پروفایل هادی
هادی
44 ساله از ایلام
تصویر پروفایل سحر
سحر
40 ساله از خوی

آدرس جدید سایت همسر یابی دو همدم در تهران

سایت رسمی همسر یابی خوشبختی هستند. سر تکان دادم و بدون هیچ حرفی به روبرو خیره شدم. او باز گفت: -چطور با هم اشنا شدند؟ بدون اینکه نگاهش کنم

آدرس جدید سایت همسر یابی دو همدم در تهران - همسر یابی


تصویر آدرس جدید سایت همسر یابی دو همدم در تهران

با خودم فکر کردم که راستی از او خجالت میکشم. از روی صندلی بلند شدم که آدرس جدید سایت همسر یابی دو همدم پرسید: -کجا میری؟ با لبخند گفتم: -برم پیش مامانم و خواهرم. زشته خیلی وقته تنهاشون گذاشتم. رویا چشمکی زد و گفت: -منم میام. با هم از جمع بچه ها فاصله گرفتیم که رویا نفس عمیقی کشید و گفت: خیرت بده. خندیدم و گفتم: -چطور مگه؟ دستم رو فشرد و گفت: -آدرس جدید سایت همسر یابی دو همدم داشتم خفه میشدم.

سایت همسر یابی تهران نگاهش کردم که گفت: -میای بریم برقصیم؟ چشمکی زدم و گفتم: -نه تو برو. وقتی از او جدا شدم به سمت میزمان رفتم. مامان تنها سر میز نشسته بود و به روبرو نگاه میکرد. لبخند زدم و پرسیدم: -بچه ها کوشن؟ با دستش جایی را نشانم داد و گفت: -رفتن برقصن کنار مامان نشستم بدون انکه به جایی که نشان داده بود نگاه کنم.هر دو در سکوت کمی با میوه توی پیشدستی روبرویمان بازی کردیم و در فکر بودیم. باز هم به محض تنها شدنم فکر اینده در ذهنم نقش بسته بود. فکر اینکه باید با فرزندم چه کنم. بدون پدر بدون یار و یاور. راستی آدرس جدید سایت همسر یابی دو همدم چقدر سخته؟سختر از اون اینکه تکلیفم با خودمم مشخص نیست.ای کاش زودتر دادگاه حکم طالق بده و من راحت بشم. راستی چرا سروش تا االن برای طالق اقدام نکرده. چرا؟؟؟؟؟ راستی االن سروش و پری در چه وضعیتی هستند؟

سایت همسر یابی تهران گفت که چطور جوابش رو دادم؟

یعنی پری به سایت همسر یابی تهران گفت که چطور جوابش رو دادم؟ از این فکر لبخندی روی لبم نقش بست. نفس بلندی کشیدم و از کنار سایت رسمی همسر یابی بلند شدم تا دمی را در کنار بنفشه بگذرانم. امشب او خواستنی تر از هر شب بود. با چشمم در میان جمعیت به دنبال او گشتم و او را در کنار احمد دیدم که دیگران محاصره شان کرده بودند. صدای خواننده بلند شد و از دیگران خواست تا دور قوانین سایت همسریابی دوهمدم دو نوگل شکفته بایستند تا ان ها برقصند. از این صحنه خنده ام گرفت و بر سرعت قدم هایم افزدوم و جایی در میان دیگران ایستادم. هر چه نظر گرداندم چشمم به بهار و آدرس جدید سایت همسر یابی دو همدم نیفتاد اما عوضش سایت همسر یابی تهران و سروش رو دیدم که در کنار هم ایستاده بودند. پری در همان لحظه اول چشمش به من خورد و دست سروش رو با ناز گرفت و سروش به رویش لبخند زد.

خون خونم رو میخورد. به قدری از او حرصم گرفته بود که سر برگردوندم تا ان دو را نبینم. چقدر از هر دوی انها بیزار بودم. احمد دستهای سپید بنفشه رو در دستش گرفت و خواننده با شمارش معکوسی شروع به نواختن اهنگ شاد با ریتم تندی شد. از دیدن صحنه هایی که جلوی چشمم میرفت ذوق زده شده بودم. بنفشه در ان لباس سپید پر چین به قدری زیبا شده بود که همانند سفید برفی در دشت گلها بود. قوانین سایت همسریابی دوهمدم با نرمش خاصی میرقصید و بنفشه هم با خنده هایی که روی لبانش نقش می بست دل از هر ببیننده ای می برد. بنفشه به قدری در رقصیدن استاد بود که بدنش در میان دستهای مردانه قوانین سایت همسریابی دوهمدم میرقصید. به راستی زوج مناسبی بودند. چشمم به ان دو نفر بود که باز دوباره همان صدای سنگین رو شنیدم. سایت همسر یابی تهران بار به سرعت متوجه شدم که صدا صدای پیمان هست.

سایت رسمی همسر یابی خوشبختی هستند

سر برگردوندم و به او لبخند زدم. او که برای خودش جایی در کنارم درست کرده بود با لبخند گفت: -سایت رسمی همسر یابی خوشبختی هستند. سر تکان دادم و بدون هیچ حرفی به روبرو خیره شدم. او باز گفت: -چطور با هم اشنا شدند؟ بدون اینکه نگاهش کنم گفتم: -در یک مهمانی با هم اشنا شدند. -بنفشه دختر خیلی خوبیه. نمیدانستم چه میخواهد اما من هم حرفی برای گفتن نداشتم. بدون اینکه جوابش رو بدم به بنفشه نگاه کردم. او لبخند شیرینی به لب داشت و سر در گوش قوانین سایت همسریابی دوهمدم فرو برده بود و چیزی زمزمه میکرد. بی اختیار از دیدن این صحنه غصه ام گرفت. نمیدانم یاد چه چیزی افتادم. اما به قدری دلم گرفت که رو از انها گرفتم و بی اختیار نگاهم با نگاه میخکوب پیمان سایت رسمی همسر یابی کرد. او لبخند به لب گفت: -امشب همسرتون رو ندیدم. با بغض سرم به سمت سروش چرخید و او را متوجه خودم دیدم. در حالی که هنوز پری دستش رو در دست داشت. به محض اینکه نگاهم رو دید سر برگرداند

مطالب مشابه