دو سال از این اطلاعاتی که من کسب کرده بودم گذشت و من هنوز نتوانسته بودم که تصمیم بگیرم که چه بایستی کرد. در این ضمن برای اولین بار در مرکز پزشکی به خبرنگاران جراید اجازه دادم که با من در باره صیغه اغازنو زمان صیغه اغازنو مصاحبه کنند. من از اینکه مورد سؤآل قرار بگیرم و افراد منتظر جواب من باشند وحشت داشته و استنطاق صیغه اغازنو را برایم تداعی میکرد. با وجود این مصاحبه من با یک خانم خبرنگار از روزنامه بدون مشکل زیادی پیش رفت. در اواخر سال ۱۹۹۰ من در یک برنامه تلویزیونی راجع به مرکز پزشکی شرکت کردم. آن سال را با دیدار متناوب از مرکز پزشکی و گفتگو با ترنر گذراندم. ما در باره تاثیر پیدا کردن ناگاسه در روی من باهم مذاکره میکردیم.من هنوز گاهگاهی به این فکر میافتادم که به هر وسیله جه شده به او یک صدمه جسمی جدی وارد کنم ولی دکتر ترنر مرا متقاعد کرد.
ملاقات با سایت صیغه آغاز نو سابق
فکر انجام یک جنایت و آدم کشی را از سرم بیرون کنم. او معتقد بود که من اصلا نباید در فکر ملاقات با سایت صیغه آغاز نو سابق خود باشم. او میگفت که دین او توسط من ما را به وضعیتی میکشاند که از نظر علمی هرگز مورد بررسی قرار نگرفته است. حتی یک نفر از کارکنان مرکز پزشکی با دیدار من و ناگاسه موافق نبودند. هلن بامبر به من متذکر شد که در تمام تاریخچه اروپای بعد از صیغه اغازنو حتی یک مورد وجود نداشته است که شخصی داوطلبانه حاضر بدیدار سایت صیغه آغاز نو خود شده باشد.
دکتر ترنر به من گفت که در آمریکا که توسط ویتنامی ها سایت صیغه آغاز نو شده بودند و با معالجات پزشکی زندگی عادی داشتند در برخورد با سایت صیغه آغاز نو گران تمام معالجات روانی آنها فرو ریخته و گرفتار کابوس های شبانه و سایر مشکلات روانی شده بودند. من هنوز در حسرت انتقام از صیغه اغازنور بودم و تصمیم گرفتم که از موقعیت استثنائی خودم که اطلاعات زیادی از او در دست داشته و او تصور میکند که من از دنیا رفته ام استفاده کرده و او را غافلگیر کنم. کمک به این نقشه انتقام از محلی واصل شد که انتظار نمیرفت.کارگردان آن فیلم مستند کوتاه که در مرکز پزشکی تهیه شده بود وقتی از سر گذشت من و ناگاسه مطلع گردید طوری این داستان او را مجذوب کرد که تصمیم گرفت که یک فیلم مستند بلند در باره من و ناگاسه تهیه کند.
ترتیب ملاقات من و صیغه اغازنور را داده
این شخص که مایک فینلاسون نام داشت در ابتدا قبول کرد که ترتیب ملاقات من و صیغه اغازنور را داده و تنها شرط من این بود که هویت من نزد مرد ژاپنی تا آخرین لحظه افشا نشود.
به او بگویند که شخصی که قبلا در خاور دور زندانی بوده است به دیدار او می آید و به او گفته نشود که من او را شناسائی کرده ام. با گذشت زمان مایک نسبت به این غافلگیری قدری نظرش تغییر کرد. او مایل نبود که به آن صورتی که من میل داشتم ضربتی با صیغه اغازنور ملاقات کنم. روش های تلویزیون برای من کاملا تازگی داشت.