من در باره ی ادرس جدید سایت همسریابی توران 81 زیاد شنیدم
من در باره ی ادرس جدید سایت همسریابی توران 81 زیاد شنیدم، اما هیچ وقت فکر نمی کردم؛ کسی که قدرت عناصر داشته باشه اصیل زاده محسوب می شه! - پس حتما می دونی چه طور اصیل زاده شدین ؟ -آره. خودش انتخاب می کنه! یعنی به طور مستقیم، قدرتمون رو از او گرفتیم! -آره درسته. ساناز به سایت همسریابی توران 81 می نگرد - یه آتیش روشن می کنی ؟! سایت همسریابی توران 81 بدون حرفی اتش کوچکی روشن می کند. - حالا به این آتیش شکل بده!
سایت همسریابی توران 81 به آتش میان دستش می نگرد.
سایت همسریابی توران 81 به آتش میان دستش می نگرد. بعد از چند ثانیه اتش به شکل زنی رقصان در می اید. - عالیه! رو به ادرس جدید سایت همسریابی توران 81 می کند و می گوید: - همون طوری که سایت همسریابی توران 81 می تونه آتش رو به وجود بیاره؛ توام می تونی، آب رو به وجود بیاری! ادرس جدید سایت همسریابی توران 81 - یعنی، می گی؛ من بدون داشتن آب می تونم با عنصر آب کار کنم؟! -آره. این رو بعد بهت یاد می دم رو می کند به سايت همسريابي دوهمدم آدرس جديد سايت توران 81 واز او می خواد بر روی شن ها بنشیند. مقابلش خم می شود و می گوید: - تا به حال شده، اتش از مچ دستت بالا تر بره ؟! - نه! - خب پس بهتره بره! - منظورت اینه مچه دستام رو اتش بزنم ؟! -آره. رو به سايت همسريابي دوهمدم آدرس جديد سايت توران 81 می کند از او هم می خواهد بر روی ماسه ها بنشیند! کاسه ی آبی مقابل سايت همسريابي دوهمدم آدرس جديد سايت توران 81 ظاهر می شود.
سايت همسريابي دوهمدم آدرس جديد سايت توران 81 به او چشم می دوزد
سايت همسريابي دوهمدم آدرس جديد سايت توران 81 به او چشم می دوزد. - با این آب باید، چی کار کنم ؟! - پخش کن! - چه طوری ؟!! من یه فرزند آبم! - تا به حال از قاتل زمستان مارینا، چیزی شنیدی ؟! -آره تو الفکده همه ازش حرف می زدن؛ می گفتن، یکی از بی رحم ترین قاتلینه! به چشمانش دقیق می شود و می گوید: - اونم، مثل تو قدرت آب رو داره! سايت همسريابي دوهمدم آدرس جديد سايت توران 81 با حیرت به او نگاه می کند. ساناز ادامه می دهد: - این که فرزند آب باشی، دلیل نمی شه، فقط آب رو کنترل کنی! تازه، اون مثل تو اصیل زاده نیست! - خب اگه می گی من می تونم این آب رویخ کنم پس حتما انجام می دم! ساناز با لبخند به ان دو می نگرد. رامتین از فاصله ی نسبتا دور حواسش را به آن سه قرض داده است!! با جیغ کوچک رز که از سر خوشحالیش است به او چشم می دوزد. رز - من تونستم؛ تونستم آخر تیر به هدفم بزنم! رامتین دو دل است سوالش را بپرسد یا نه. آخر دلش را به دریا می زند و می پرسد: - چه جوری گرگ شدی؟! رز به او نگاه می کند؛ لبانش را باز می کند می خواهد حقیقت را بگوید: - می شه در موردش حرف نزنیم! ؟