ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل سامان
سامان
42 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل سجاد
سجاد
25 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
46 ساله از آبادان
تصویر پروفایل میترا
میترا
47 ساله از شهریار
تصویر پروفایل علی
علی
28 ساله از اراک
تصویر پروفایل فرید
فرید
35 ساله از سنندج
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل وحید
وحید
38 ساله از تبریز
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران

آیا دو همدل همسر یابی است؟

روی اسم همسريابي دو همدم مکث کرد دکمه ی تماس را لمس کرد و بعد از دو بوق صدای گرفته ی دو همدم سایت همسر یابی تو گوشش پیچید: -بله؟

آیا دو همدل همسر یابی است؟ - همسر یابی دو همدل


سایت همسر یابی دو همدل

جستجوی سایت همسریابی دوهمدم را بست و آرنجش را روی پیشانیاش قرار داد؛اشکش از گوشه ی چشمش سرخورد و روی بالشتش چکید! لبش را آرام گاز گرفت تا هق هق نکند و صدای زنگ موبایلش باعث شد نیمخیز شود و از روی عسلی برشدارد! همسريابي دو همدم بود! چیکار داشت یعنی؟ با صدایی گرفته و آرام جواب داد: -جانم همسريابي دو همدم؟ صدای گریه ی دو همدم سایت همسر یابی استرس را میمهمان تن دو همدل همسر یابی کرد: -دوهمدم همسریابی جدید. ..

سایت دو همدل همسر یابی. .. - چی شده جستجوی سایت همسریابی دوهمدم جدید؟دلم اومد تو دهنم حرف بزن! - دو همدل همسر یابی نوید اصلا حالش خوب نیست! احساس کرد نفسش رفت؛ نوید چش شده بود؟ سوالش را به زبان آورد: -چش شده؟ - باور کن خودمم بیخبرم، رفته بود خونهی مادرش، عمه زنگ زد که حالش بد شده بردنش بیمارستان، اومدم دیدم زیر کپسول اکسیژنه...دکترش میگه شکِ عصبیه، اسم تورو صدا میکرده، سراغتو میگرفته!

نمیدانست به دو همدم همسر یابی چه بگوید!

خواهش میکنم دو همدل همسر یابی بیا! صدای لرزان دوهمدم همسریابی جدید بلند شد: -تو الان تهرانی؟ - آره، بیمارستان. ..! بدون فکر تصمیم گرفت؛اصلا مگر عشق فکر و منطق حالیش بود! بلند شد؛سمت چمدانش رفت و با گفتنِ "میام" تماس را قطع کرد و حاضر شد! نمیدانست به دو همدم همسر یابی چه بگوید! نهال رفتنش را متوجه نشود! همان طور هم شد! بیسرو صدا از خانه خارج شد و با یک دربست یک ساعت بیشتر طول کشید تا برسد بیمارستان! قلبش آرام و قرار نداشت و بغضی آشنا قصد سوراخ کردن گلویش را داشت! دستهایش یخ بودند و پاهایش توان وزنش را نداشتنداز پله ها بالا رفت و سرگردان به دورورش نگاه کرد؛موبایلش را از داخل کیفش خارج کرد و روی اسم همسريابي دو همدم مکث کرد دکمه ی تماس را لمس کرد و بعد از دو بوق صدای گرفته ی دو همدم سایت همسر یابی تو گوشش پیچید: -بله؟ - سایت دوهمدم همسریابی همسر من رسیدم، کدوم طبقه بیام؟ - بیا طبقه پنجم، جلوآیسیو! - آی سیو؟چرا اونجا؟

هوشیاریش پایینه، تبش خیلی بالاست! دو همدل همسر یابی آب دهانش را همراه بغضش قورت داد و باشه ای زیر لب زمزمه کرد؛تماس را قطع کرد و سمت آسانسور قدم برداشت. هرکاری میکرد نمیتوانست جلوی ریزش اشکهایش را بگیرد! چند دقیقه طول کشید تا آسانسور بیاید، سوار شد و دستش سمت دکمه ی پنج رفت که پسری سوار آسانسور شد و دوهمدم همسریابی جدید با دیدنش کمی خیره نگاهش کرد؛این که...این پسر که فریده! آره خودشه! اما او حواسش توی پوشه ی دستش بود و متوجه دو همدم همسر یابی نشده بود اما نگاه خیرهی دو همدم همسر یابی باعث شد سرش را بلند کند و با دیدنش با چشمهایی متعجب خیره اش شد!

با کمی دقت همسريابي دو همدم را پیدا کرد

سایت دو همدل همسر یابی آهی کشید و دکمه ی پنج را فشار داد؛ صدای پوزخند فرید توی گوشش پیچید و بند کیفش محکم توی دستش فشرده شد! آسانسور که توقف کرد دو همدل همسر یابی سریعتر پیاده شد و سمت قسمتی که زده بودند "آیسیو" رفت و با کمی دقت همسريابي دو همدم را پیدا کرد؛ سمتش قدم برداشت که اول از همه لعیا متوجه اش شد و با تعجب بلند شد: -تو اینجا چیکار میکنی؟ بدون توجه به لعیا سایت دوهمدم همسریابی همسر را صدا کرد: -جستجوی سایت همسریابی دوهمدم جدید؟

مطالب مشابه