سایت آغاز نو صفحه اصلی باز تو چیکار کردی!؟
سایت اعازنو با تعجب گفت: دکی! ینی نهایت خشمت همین بود! سایت آغاز نو تلگرام که مثل تو آپاچی نیستن! از شلغم بودن بهتره! شلغم خودتی! یه آپاچی هیچوقت شلغم نمیشه! ناهید رو کرد به سهیل: سهیل تو یه چیزی بهش بگو! سهیل درحالی که سعی داشت خندشو جمع کنه گفت: سایت آغاز نو پنل کاربری جان خانممو اذیت نکن. مرسی حمایت همسرانه! چقدرم که من ترسیدم! بعد سر شو به نشونه تاسف تکون داد و سمت سایت آغاز نو جستجو کاربران دوید. سایت آغاز نو صفحه اصلی باز تو چیکار کردی!؟
سایت آغاز نو ازدواج موقت صداشو نازک کرد
سایت آغاز نو جدید: باز تو معدت درد گرفت داری پاچه منو می گیری! سگ خودتی! وا من کی بهت گفتم سگ؟! توهمی! احیانا خر که پاچه نمی گیره. خره دیگه یه دفعه دیدی گرفت! بعدم سایت آغاز نو جدید ابرو هاشو تند تند بالا پایین انداخت سایت اعازنو! یه دفعه رهام اومد تو سایت اغازنو درحالی که دستاشو بالا برده بود گفت: خانما بس کنید من مطعلق به سایت آغاز نو تلگرام شمام!!! بانو: زرشک!! من حاضرم دستی بدم که تو مطعلق به من نباشی! سایت آغاز نو ازدواج موقت صداشو نازک کرد و ادای سایت آغاز نو پنل کاربری رو در اورد: حاضرم دستی بدم که تو مطعلق به من نباشی سایت آغاز نو جدید: سایت آغاز نو ازدواج موقت بازتو میمون شدی؟
سایت آغاز نو صفحه اصلی از جاش بلند شد
سایت آغاز نو جستجو کاربران: بلا نسبت میمون! خلاصه که همه بچه ها جمع شده بودن دورشون و شکیبا یکی از هم دانشگاهیامون داشت سایت اغازنو می گرفت من: باز شما دوتا به جون هم افتادین؟ بس کنین دیگه این رفتارای بچگونتونو! سایت آغاز نو صفحه اصلی از جاش بلند شد و سینه به سینه من، وایستاد قدشم که بلند بود! گفت: ببین شایسته! به تو هیچ ربطی نداره که من می خوام به جون کی بیفتم! تو هم نمی خواد بهم درس اخلاق بدی! دوره دانشگاه دلارا به هیچ پسری باج نمی داد… مخصوصا به من! نمی دونم چرا!
چقدرم احساسی بود این سایت اغازنو!
من: من به هر کی دلم بخواد درس اخلاق می دم. من رو از لیست اون هرکی ها خط بزن، فهمیدی! ؟ منم با صدای بلند گفتم: فهمیدم! بعد تو سایت اغازنو همه زدن زیر خنده. حتی منو سایت آغاز نو جستجو کاربران هم می خندیدیم. اون موقع هیچ وقت نمی خواستم ازم ناراحت باشه... البته الانم نمی خوام! سایت اعازنو دوربینو گرفت و گفت: قصه ما به سر رسید... هیچکی به خونش نرسید... به قول سایت آغاز نو صفحه اصلی فعلا! بعدم ما رو گرفت که داشتیم دست تکون می دادیم... پایان فیلم! چقدرم احساسی بود این سایت اغازنو!
همه بچه ها از سایت آغاز نو تلگرام اشکشون دراومده بود. چند دقیقه با شوخی و خنده گذشت که سایت آغاز نو جدید اشاره زد که کادو ها رو بدیم. از حرکات سایت آغاز نو پنل کاربری خندم گرفت... با نیم وجب قد، داشت ما رو رو انگشتش می چرخوند! سایت آغاز نو ازدواج موقت واسش یه جعبه چوبی خرید که توش شیش تا مگنت با جمله های طنز بود! کیان یه عکس قاب گرفته از جشن فارغ التحصیلیمون در حالی که کلاهامونو انداختیم هوا گرفته بود. دلسا هم عکس سایت آغاز نو صفحه اصلی رو طراحی کرد و قاب گرفتو بهش داد.
سایت آغاز نو پنل کاربری هم بهش یه جعبه داد که توش یه دفتر بود
سایت آغاز نو پنل کاربری هم بهش یه جعبه داد که توش یه دفتر بود که تمام عکسا و خاطراتشون از هیجده سالگی تا به الان رو داخلش گذاشته بود. وای بچه ها این کارا چیه خیلی خجالتم دادین! نوبت به من رسید یه جعبه کوچیک تو دستم بود سایت آغاز نو جستجو کاربران لبخند دندون نمایی زد و گفت: ممنونم. زحمت کشیدی. اول بازش کن بعد تشکر کن. سرشو به نشونه تایید تکون داد. یه گردبند ساعتی... با یه یادداشت: هر وقت اینو دیدی یاد من بیفت... یادداشت رو پنهون کردم. چون نمی خواستم سوژش کنن. با لبخند به آرتان نگاه کردم و زمزمه کردم: خیلی ممنون؛ هر وقت اینو دیدم به یادت میوفتم. با صدای سایت اعازنو به خودم اومدم. ببینیم، مردیم از فضولی بابا. منم گرنبند رو بالا گرفتم.