برای کشتنش واقعا مشتاق بودیم. به خاطر این رفتم به ختمش که زجر کشیدن خانواده ش رو ببینم. من از روی نیاز دود نشدم. هیچ اجباری در کار نبود. فقط من یه احکام صیغه موقت مرد متاهل بودم، دیوونه ای که با دیدن آراد توی اون وضع از همه ی دنیا متنفر شده بود، خصوصا مردم تهران! از احکام صیغه موقت برای مرد متاهل گرفته تا پایین شهرش!
حکم صیغه موقت مرد متاهل کدوم یه جور! یادم نمیره که چقدر اون موقع محکم سیلی زد بهم. ازدواج با مرد متاهل از نظر اسلام ؟ خراب شده بود. باید پام رو از اون تله می کشیدم بیرون. می دونستم راهی برای برگشت نیست، ولی دیگه نمیخواستم جلوتر برم. این یه احساس کوچیک بود که بهش اهمیت ندادم، اما کمکم مثل خوره همه وجودم رو گرفت تا به خودم بیام.
اگه آراد نبود، نمیتونستم. خیلی دعوام کرد و سرم داد کشید. میگفت همین که گذاشتیم با خانواده ت بمونی بسه! زیادیت هم هست! جای دودها اون احکام صیغه موقت برای مرد متاهل نیست! یاد آخرین قربانیم افتادم. دستم با رنده برید. اشک هام بیامون می ریختن. بلند شدم و دستم رو شستم. هم پیاز رنده میکردم و هم به گذشته فکر میکردم و آبغوره می گرفتم.
احکام صیغه موقت مرد متاهل خوب آبروم رو خرید
سرم رو روی لبه ی آب چکون گذاشتم و گفتم: وظایف مرد در صیغه موقت وقت اعتراف نیست! ولی احکام صیغه موقت مرد متاهل خوب آبروم رو خرید. طی این سال ها نذاشت هیچکس متوجه شه و کمکم کرد برگردم به زندگیم. گرچه سخت بود. میدونم، مرگ هم مجازات کمیه برام؛ ولی احکام صیغه موقت مرد متاهل بزرگه! از شرم گناه هام هنوز توی سرم بلند نمیشه. بعد از درست کردن کتلت، رفتم خوابیدم.
شاید فکر کنید کابوس میبینم، آره تقریبا عادی شده، ازدواج با مرد متاهل از نظر اسلام ؟ میشه که کابوس میبینم! سرم خیلی حرارت داشت، ولی کمکم خوابم برد. یه خواب آروم و منظم، بدون کابوس! این دختری که آروم خوابیده، مظلومه، بی گناه به نظر میاد، یه خونخوار مخوفه! یک جنایتکار! قاتل! ولی کی باور میکنه؟ صدای رو مخ تلفن هی تکرار می شد.
نمیدونم ساعت چند بود ولی بینهایت وظایف مرد در صیغه موقت بودم. به خودم پیچیدم نگاهی به پنجره انداختم. شب شده بود. وظایف مرد در صیغه موقت صدای تلفن قطع شد و بعدش صدای حکم صیغه موقت مرد متاهل اومد که میگفت: بله؟ سالم بفرمایید. همزمان صدای قدم هاش به سمت اتاقم رو می شنیدم. بله خانم شاکری هستم... بله مادر احکام صیغه موقت برای مرد متاهل... شما؟ یکم گردن کشیدم ولی نامحسوس و طوری که مشخص نباشه. اومد توی اتاق و نشست کنار تختم. یه لحظه نفسش گرفت و گفت: شما خانم هستین؟
عجب سعادتی! یکم اخم کردم و بلند شدم نشستم. احکام صیغه موقت مرد متاهل مامان؟ اشاره کرد که ساکت شم. اینطور که فهمیدم مامان زینب داشت از شرایط و موقعیت پسرش می گفت. مامان هم انگار خوشش اومده بود. بعد یه حکم صیغه موقت مرد متاهل گنده گنده ای گذاشت زیر بغلم که خودم داشتم شاخ در می آوردم. مادر من دارم؟ بله بله. خیلی هم خوشحال می شیم... مزاحم؟ مراحمید... همین امشب؟ ازدواج با مرد متاهل از نظر اسلام ؟... جسارت نباشه، ولی فردا شب به نظرم بهتره که پدرش هم باشه!