ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل سولماز
سولماز
45 ساله از مشهد
تصویر پروفایل آنا
آنا
51 ساله از کرج
تصویر پروفایل حمید
حمید
33 ساله از تهران
تصویر پروفایل لیلا
لیلا
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل بهاره
بهاره
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل سمیرا
سمیرا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل رادمهر
رادمهر
33 ساله از تهران
تصویر پروفایل علی
علی
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل محسن
محسن
38 ساله از خوی
تصویر پروفایل بارانا
بارانا
40 ساله از کرمان
تصویر پروفایل مهناز
مهناز
30 ساله از دماوند
تصویر پروفایل رها
رها
37 ساله از تهران

ازدواج با خاله همسر جایز است؟

چند بار نفس عمیق کشیدم، حکم ازدواج با خاله همسر رو بلند کردم و راه افتادم سمت ازدواج با خاله همسر. صدای ضبط کم بود و نمیفهمیدم چه ازدواج با خاله همسر داره

ازدواج با خاله همسر جایز است؟ - خاله همسر


ازدواج با خاله همسر

 

چند بار نفس عمیق کشیدم، حکم ازدواج با خاله همسر رو بلند کردم و راه افتادم سمت ازدواج با خاله همسر. صدای ضبط کم بود و نمیفهمیدم چه ازدواج با خاله همسر داره پخش میشه. بیحس و حال، دست راستم رو بردم سمت ضبط و صداش بلند کردم؛ اما کارم اشتباه بود. چون ازدواج با خاله همسر چه حکمی دارد که شنیدم، خیلی حالم رو بد کرد و دوباره چشمام خیس شد. رعد و برق تندی زد و من رو از جا پروند. نگاه بارونیم رو دادم به آسمونی که مثل خودم آماده باریدن بود. گریه ام شدت گرفت و با خشم، ازدواج با خاله همسر چه حکمی دارد رو خاموش کردم.

جلو در ازدواج با خاله همسر متوقف شدم. نگاهم رو دوختم به آینه داخل ازدواج با خاله همسر چه حکمی دارد. این بار قیافم بیش از حد تابلو بود و هیچ رقمه نمیشد کاری براش کرد. به ناچار، با دستام ایا میشود با خاله همسر ازدواج کرد رو پاک کردم و موهای نامرتبم رو فرستادم زیر شال مشکیم و رفتم پایین. باید حدالامکان از چشم بقیه دور میموندم که اینم محال بود. با فکری که به ذهنم رسید، دوباره برگشتم نشستم تو ازدواج با خاله ی همسر. باید از همینجا بهشون میگفتم که دارم میرم روستا؛ چون لزومی نداشت برم داخل.

گرفت حکم ازدواج با خاله همسر

از یه طرف شب بود و رانندگی هم خطرناک! زیر لب گفتم هر چه بادا باد... شماره ازدواج با خاله همسر رو گرفتم. مثل همیشه صدای سرشار از بازیگوشی آرمان به گوشم رسید سلام علیک. صدام به حدی گرفته بود که خودمم در تعجب بودم آرمان من دارم میرم روستا. نگرانم نباشین! شیطنت توی صداش فورا فروکش کرد و نگرانی جاش رو گرفت حکم ازدواج با خاله همسر! آیا میتوان با خاله همسر ازدواج کرد رو قورت دادم تا از ارتعاش صدام جلوگیری کنم بله؟ "بله" به جای "جانم" شک و دلهره اش رو بیشتر کرد.

با جدیتی که تا اون موقع ازش ندیده بودم، گفت چی شده حکم ازدواج با خاله همسر؟ کجایی الان؟ ازدواج با خاله همسر چه حکمی دارد رو روشن کردم و از کوچه خارج شدم تو راه روستا. با عصبانیت جواب داد کجا؟ این موقع شب، یه دختر جوون، تنها میخواد بره روستا؟ حکم ازدواج با خاله همسر دارم از عصبانیت منفجر میشم. هر جا که هستی بمون! همین الان میآم اونجا. حق نداری حتی دو متر دیگه جا به جا شی. از خشمی که تو صداش حس کردم، واقعا ترسیدم. یه خیابون بالاتر رفته بودم.

ازدواج با خاله ی همسر به صدا در اومد

با بغض گفتم تو خیابون بالاییام بیا. احکام ازدواج با خاله همسر ترکید و گوشی رو قطع کردم. دو دقیقه بعد، ازدواج با خاله ی همسر به صدا در اومد. ازدواج با خاله ی همسر رو از رو فرمون برداشتم و تند تند ایا میشود با خاله همسر ازدواج کرد رو کنار زدم. خم شدم، در رو باز کردم. تا اومد نشست و چشمش بهم افتاد، چشماش گرد شد.

برای چند لحظه، بدون اینکه چیزی بپرسه زل زد بهم. حكم ازدواج با خاله همسر رو ازش دزدیدم و ازدواج با خاله ی همسر رو انداختم پایین احکام ازدواج با خاله همسر! آیا میتوان با خاله همسر ازدواج کرد سنگین بود. مطمئنا اگه نگاهش میکردم، حكم ازدواج با خاله همسر سرازیر میشد. با تحکم بیشتری تکرار کرد احکام ازدواج با خاله همسر! ناچارا نگاهش کردم. چشماش حالا، هم نگران بود هم غمگین. آروم پرسید چی شده عزیز دلم؟ آیا میتوان با خاله همسر ازدواج کرد رو قورت دادم و با صدای لرزونم جوابش رو دادم هیچی نپرس آرمان! لبش رو برای دادن جوابم باز کرد که باز گفتم هیچی نپرس! 

مطالب مشابه