ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل محسن
محسن
33 ساله از یزد
تصویر پروفایل مونا
مونا
32 ساله از قم
تصویر پروفایل وحید
وحید
38 ساله از تبریز
تصویر پروفایل محمد
محمد
37 ساله از ورامین
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل سهیل
سهیل
28 ساله از شیراز
تصویر پروفایل رضا
رضا
21 ساله از کازرون
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
46 ساله از آبادان
تصویر پروفایل حسام
حسام
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم

از شرایط سایت آغاز تو چه می دانید؟

کنارش وایسادم و دستم را دور بازویش حلقه کردم, برگشت سمتم, دنبال حرفی میگشتم که ذهن سایت همسریابی موقت آغاز نو را منحرف کنم! موفق هم شدم.

از شرایط سایت آغاز تو چه می دانید؟ - سایت آغاز تو


سایت آغاز تو

ثبت نام سایت همسریابی اغاز نو نگاهش کردم!

برگشت سمتم و چند ثانیهای نگاهم کرد, لبخندی روی لبش نشست و گفت: -حق میدم بهش اینجوری خیره شه بهت, جوری که نتونه نگاه ازت بگیره! با چشمهایی گرد شده و ثبت نام سایت همسریابی اغاز نو نگاهش کردم! منظورش را کامل فهمیده بودم اما خودم را زدم به کوچه ی علی چپ و پرسیدم: -منظورت چیه داداش؟ دستش را جلو آورد, یک تکه از موهایم را که روی صورتم ریخته بود را فرستاد سایت همسریابی موقت آغاز نو و دستش را نوازش گونه روی صورتم کشید و زمزمه کرد: -مواظب خودت باش! همین!

دیگر چیزی نگفت, دستش را کشید و پیاده شد, من ماندم و حسی مبهم! دستم را سمت قلبم بردم, تند میکوبید. عین قلب یک کنجشک که ترسیده! چندبار پشت سرهم نفسی عمیق کشیدم و از ماشین پیاده شدم, سایت آغاز تو به ماشین تکیه داده بود و سرش تو موبایلش بود. کنارش وایسادم و دستم را دور بازویش حلقه کردم, برگشت سمتم, دنبال حرفی میگشتم که ذهن سایت همسریابی موقت آغاز نو را منحرف کنم! موفق هم شدم.

توی سایت همسریابی موقت آغاز نو بودند

میگم داداش فراموش که نکردی قول دادی برام لباس بخریها. مثل همیشه لبخندی پر از محبت روی صورتم پاشید و گفت: -مگه میشه فراموش کنم خانم کوچولو. دستم را روی صورتش قرار دادم و گفتم: -مرسی که هستی سایت آغاز تو, واقعا به بودنت نیاز دارم! باز هم لبخندی زد و گفت: - منم به بودن تو نیاز دارم, بعد چشمکی حوالهام کرد و گفت: - ناسلامتی میخوای برام بری خواستگاری! با خنده سرم را به بازویش تکیه دادم. نگاهم به جمعیتی که توی سایت همسریابی موقت آغاز نو بودند, بودچندتا جوان والیبال بازی میکردند و چند نفر هم جوجه و کباب باد میکردند. چندتا دختر هم کمی جلوتر وسطی بازی میکردند.

با صدای زنگ موبایلم نگاه از جمعیت خوش گرفتم و دستم را از دور بازوی سایت آغاز تو باز کردم و درِ ماشین را باز کردم, موبایلم را از داخل کیفم برداشتم, شماره ثبت نام سایت همسریابی اغاز نو بود جواب دادم. - الو سلام. صدای پر انرژیاش پیچید توی گوشم: -علیکسلام, خوبی؟ موبایل را توی دستم جابجا کردم و جواب دادم: -قربانت, خوبم, تو خوبی؟چخبر؟ - سلامتی, خبری ازت نبود. خندیدم: -آره اومدم سایت آغاز نو صفحه اصلی. او هم متقابلا خندید و گفت: -عه, میگما یادی از ما نمیکنی, نگو با داداش خوش تیپت زدی بیرون و عشق و حال.

سایت آغاز نو صفحه اصلی را کمی آرام کرد

اینبار قهقهه زدم: -ای جونم, داداشم خوشتیپه, قربون تو برم که اصلا تیپ نمیزنی. داد زد: -دیوانه, میشنوه صداتو چرا هوار میکشی؟ زدم رو اسپیکر و رو به سایت آغاز تو انگشت اشاره ام را به علامت هیس روی بینیام گذاشتم و پرسیدم: -کی میشنوه؟ سایت آغاز نو صفحه اصلی را کمی آرام کرد و گفت: -خفه دیگه یاس من یه چیزی گفتم.

چشمکی به سایت همسریابی موقت آغاز نو زدم و روبه نهال گفتم: -اتفاقا همون داداش خوشتیپم میگفت این دوستت چقدر زیبا و نجیبه! سایت آغاز تو با چشمهایی گرد شده و قیافهای که قشنگ معلوم بود داشت با خودش می پرسید: -کیمن؟! نگاهم کرد و نهال با کمی مکث گفت: -من دیگه برم یاس بعدا صحبت می کنیم, خداحافظ.

مطالب مشابه