ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل رضا
رضا
42 ساله از شیراز
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل میترا
میترا
47 ساله از شهریار
تصویر پروفایل سیامک
سیامک
43 ساله از تبریز
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
46 ساله از آبادان
تصویر پروفایل غزل
غزل
33 ساله از مشهد
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل جلال
جلال
58 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد
محمد
37 ساله از کرج

انتخاب همسر برای آینده

انتخاب همسر خوب ساعت یک میام دم دانشگاه دنبالت. لطفاً منتظرم بمون. خداحافظ... و انتخاب همسر بدون اینکه منتظر باشد تا اعالم نظر بکنم تلفن رو قطع کرد

انتخاب همسر برای آینده - همسر


تصویر انتخاب همسر برای آینده

نفس عمیقی کشیدم و گفتم: -انتخاب همسر حرفها چیه دکتر من به هیچ وجه همچین قصدی نداشتم. -تو داری من رو دیونه میکنی... چرا اینقدر اذیتم میکنی انتخاب همسر شایسته؟ او طوری با من رفتار میکرد که انگار نامزدش بودم و قصد ناز کردن داشتم. راستی چنین کاری نمیکردم؟ خودم رو لوس نمیکردم؟ نه مطمئناً قصدم این نبود. -انتخاب همسر خوب ساعت یک میام دم دانشگاه دنبالت. لطفاً منتظرم بمون. خداحافظ... و انتخاب همسر بدون اینکه منتظر باشد تا اعالم نظر بکنم تلفن رو قطع کرد. لبخند هنوز سرسختانه روی لبم پایدار مانده بود. از سماجتش خوشم می امد. او سعی میکرد غرورش رو جریحه دار نکند. انتخاب همسر خوب رفتارش را دوست داشتم. سعی میکردم به او و تلفنش فکر نکنم. اما به هیچ عنوان تقصیر خودم نبود. نمیتوانستم ذهنم رو انتخاب همسر شایسته کنم و یا از او و فکر کردن به او دور کنم. ان شب سامان رو که ساعتی بود در خواب شیرین فرو رفته بود به اتاقم بردم و روی تختش خواباندم و بعد به اشپزخانه رفتم و با دو استکان چای به کنار مامان که داخل پذیرایی نشسته بود و تلوزیون نگاه میکرد رفتم. ان روز سکوت خاصی گریبانگیرم شده بود و دائماً ذهنم درگیر بود. درگیر چیزهایی که هیچ دوست نداشتم به انتخاب همسر فکر کنم.

انتخاب همسر مناسب پخش میشود

لیوان چای رو در دستم گرفته بودم و نگاهم به تلوزیون بود اما هر چه میکردم نمیتوانستم بفهمم چه انتخاب همسر مناسب پخش میشود ذهنم شدیداً درگیر بود. -پاییز... سر برگردوندم و به مامان نگاه کردم. انتخاب همسر خوب با تعجب پرسید: -حالت خوبه؟ سر تکان دادم و پرسیدم: -چطور مگه؟ -اخه چند بار صدات کردم اصالض حواست نیست. به چی اینجوری ذل زدی؟ -دارم انتخاب همسر شایسته رو نگاه میکنم. مامان ابرو در هم کشید و گفت: -سریال که خیلی وقته تموم شده. به صفحه جادویی تلوزیون خیره شدم و هر چه کردم نتوانستم به یاد بیارم کی تیتراژ انتهای سریال پخش شد که من متوجه نشدم از این رو سرم رو به روی انتخاب همسر از بهزیستی گذاشتم و در حالی که چشمانم بسته بود گفتم: -معذرت میخوام فکرم مشغول بود. حاال کاری داشتی؟ بدون اینکه نگاهش کنم سوالم رو پرسیده بودم. انتخاب همسر نفس عمیقی کشید و اهسته گفت: -میخواستم باهات صحبت کنم. -در رابطه با چی؟ -ببین پاییز تو دختر عاقل و بالغی هستی و نباید به خاطر یک حماقت زندگی خودت و اون بچه رو برهم بزنی. نگاه کن به وضع زندگی خودت.

تو دیگه اون پاییز همیشگی نیستی. اون دختر شاد و بی ریا نیستی. تو شکستی. دارم حس میکنم غرورت رو جریحه دار شده. عزیزم تو نیاز داری به یه مرد. به یکی که بهش تکیه کنی. چرا انتخاب همسر مناسب پیش سروش؟ قطره اشکی از البه الی مژه هایم سر خورد و به روی گونه ام ریخت. بدون اینکه چشم باز کنم گفتم: -بازم بحث همیشگی. مادر من. عزیز من. درسته که سروش رو خیلی دوست داشتم.

انتخاب همسر خوب غرورم رو بیشتر دوست دارم

انتخاب همسر خوب غرورم رو بیشتر دوست دارم. اون من رو داغون کرد. بدون اینکه توجه ای به شرایط وخیم من بکنه. اون لحظه که ذهن من قفل کرده بود سروش با بی رحمی من رو از خودش روند. انتخاب همسر از بهزیستی چطور انتظار دارید برگردم سمت کسی که ذهنش توسط کسایی که چیزی از محبت سر در نمیارن مسموم شده؟

سروش اگه میخواست میتونست من رو بفهمه. همونطور که من فهمیدمش. فهمیدمش و بهش تکیه کردم. تو اون مدت کوتاه عشق حقیقش رو درک کردم. اما چرا سروش من رو نشناخت؟ انتخاب همسر مناسب نفهمید زندگیم رو با برگه های کاغذی عوض نمیکنم. چرا و هزار تا چرای دیگه. سرم رو میون دستام گرفتم و به روبرو چشم دوختم. -انتخاب همسر از بهزیستی قشنگم اما تا کی میخوای خودتو مجازات کنی؟ انتخاب همسر شایسته کی میخوای به خاطر یه عشق پوسیده صبر کنی؟ مگه من تا کی زنده ام؟ دلم میخواست قبل از مرگم سر و سامون گرفتن تو رو ببینم. نمیتونم وقتی مردم تو چشم بابات نگاه کنم و بگم از امانتی هاش خوب مراقبت نکردم. من دارم داغون میشم به خاطر غم تو. شبا خواب بابات رو میبینم اما انگار باهام قهره. حرف نمیزنه و تنها نگام میکنه. انتخاب همسر از بهزیستی بیا دست از حماقت بردار. فکر اون بچه بیچاره رو بکن. ازدواج کن انتخاب همسر مناسب. اصالً مگه همین دکتر هنرمند چشه؟

مطالب مشابه