ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل جلال
جلال
58 ساله از تهران
تصویر پروفایل میترا
میترا
47 ساله از شهریار
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل رضا
رضا
42 ساله از شیراز
تصویر پروفایل محمد
محمد
37 ساله از کرج
تصویر پروفایل غزل
غزل
33 ساله از مشهد
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
46 ساله از آبادان

بلیط ارزان هواپیما چارتر 724 ایران

بلیط ارزی هواپیما چارتر 724 بیشعور نمیگی زهرهم میترکه، چرا مثل جن ظاهر میشی آخه؟! بلیط هواپیما چارتر ارزان خواست دستم رو بگیره که با دادی که کشیدم

بلیط ارزان هواپیما چارتر 724 ایران - بلیط ارزان


خرید بلیط ارزان هواپیما چارتر 724

 و غرید: آهو، در رو باز کن، زود! حالم داشت از لحن دستوریش بهم میخورد. باز نمیکنم، دلم نمیخواد، اصلا هرکاری بخوام میکنم، برو بیرون. و چند سرفه کردم که سینهم سوخت! چند دقیقه بعد خبری از مشتهای بلیط ارزان هواپیما چارتر 724 نبود که به در کوبیده بشه و خونه امن و امان بود. سرم د رد میکرد و خواب هم کلافهم کرده بود، باز هم بیحالی به سراغم اومده بود و مجال هیچ کاری رو بهم نمیداد.

بلیط لحظه آخری چارتر خوردن صبحانه هم نداشتم

با جون کندن از اتاق بیرون رفتم و خودم رو به آشپزخونه رسوندم. بلیط لحظه آخری چارتر خوردن صبحانه هم نداشتم و قرصهام رو بدون صبحانه با یه لیوان آبمیوه خوردم و جلوی تلویز یون نشستم.چند ساعت که گذشت نگاهم به ساعت روی دیوار کشیده شد که از نه گذشته بود و خبری هم از بلیط ارزان هواپیما چارتر 724 نبود. اصلا بهتره که نیاد اینجا و آرامش من رو بهم نریزه. از جام بلند شدم و خواستم سمت آشپزخونه برم که نزدیک بود بهخاطر سرگیجهم پخش زمین بشم. از صبح چیزی نخو رده بودم و بلیط لحظه آخری چارتر رو هم با شکم خالی خورده بودم و الان هم وضعیتم وخیم بود.

به آشپزخونه رسیدم و از یخچال کالباس درآوردم و خواستم به عقب برگردم که با دیدن یهویی بلیط ارزی هواپیما چارتر 724 پشت سرم چنان جیغی کشیدم که از جیغ خودم وحشت کردم. بلیط ارزان هواپیما چارتر 724 دستش رو روی گوشهاش گذاشته بود و با قیافه درهم نگام میکرد. من پاهام سست شدن و سد اشکام شکستن و مثل ابر بهار گریه کردم: بلیط ارزی هواپیما چارتر 724 بیشعور نمیگی زهرهم میترکه، چرا مثل جن ظاهر میشی آخه؟! بلیط هواپیما چارتر ارزان خواست دستم رو بگیره که با دادی که کشیدم منصرف شد: دست بهم نزن. آهو صورتت بلیط لحظه آخری چارتر گچ سفید شده این لیوان آب رو بخور. چارتر 118 من با سماجت نمیخواستم لیوان رو از دستش بگیرم که خودش به زور چند قلوپ به خوردم داد: بهتری؟

بلیط هواپیما چارتر ارزان نگرفته بودتم

با چشمهای پر از اشکم نگاهش کردم و گفتم: به تو چه؟ و خواستم بلند بشم که تعادلم رو از دست دادم و اگه بلیط هواپیما چارتر ارزان نگرفته بودتم پخش زمین میشدم. وقتی بچهبازی در میاری همین میشه دیگه. و بعد کمکم کرد روی مبل بشینم. توی بشقاب سوپ گرمی رو ریخت و گفت: از رستوران برات غذا آوردم یکم از اینا بخور داروهات رو بدم. با اینکه دلم نمیخواست بخورم ولی داشتم از ضعف میمردم و مجبور بودم. سوپم رو بلیط ارزی هواپیما چارتر 724 کمک کرد تا بخورم و چند قاشق هم از برنج خوردم و بعد خوردن داروهام روی مبل دراز کشیدم. یکم که گذشت، رو به من گفت: حالت بهتره؟

جوابش رو ندادم که دوباره گفت: میتونی حاضر شی بریم خونه من. و بازم سکوت کردم که بلیط ارزان هواپیما چارتر 724 انگار به کسی تلفن کرد و بعد از چند ثانیه سکوت گفت: الو سپهر، فردا قرار کاری رو کنسل کن من فردا رستوران نمیام. من چه بدونم خودت یه کاریش کن، نه چارتر 118 مریضه، باشه خدافظ. و کتش رو درآورد و بلیط هواپیما چارتر ارزان نشست. چشمهام رو که باز کردم دیدم روی من زوم کرده و عمیق نگاهم میکنه ولی معلوم بود فکرش یه جای دیگهست. ولی زود به خودش اومد و رو به من پرسید

مطالب مشابه