به سرفه افتادم و دستم و رو قفسه سینم مشت کردم و سرمو رو دسته مبل گذاشتم. اور دوز نکنه؟امیدوار م نکنه. تا ک ی قراره نوشیدنی به خوردش بدی؟
- تا وقت ی داروها برسن... حرفهاي عاشقانه می زنه تازیانه پش ِت شالق و شالق پش ِت زخم. ِن این زم ی حرفهای عاشقانه به عشقم به من، می زنه بدم میزنه. می زنه که وحشی بشم؛
- می زنه جوری که انگار وقتشه بخشیده شم... لیوانمو رو عسلی کنار دستم گذاشتم و صدای تلویزیون رو کم کردم. کنترلو رو میز گذاشتم که نگاهم به پاکتای خالی سیگار و جاسیگاری خیره موند.
- پوفی کشیدم و دست ی به سرم کشیدم. بلند شدم و پرده رو کنار زدم.
- درختای سر به فلک کشیده بودن و من. تنهاییمو دوست داشتم. انگار باعث می شد به حرفهای عاشقانه به همسر برگردم.
- گاه ی بین شلوغ ی ذهن و اطرافم حرفهای عاشقانه دوران نامزدی گم می کنم. صدای زنگ گوشیم بلند شد.
- از جیبم بیرون کشیدم و دستمو تکیه به چارچوب پنجره دادم.
حرفهای عاشقانه کوتاه شد به حرف اومد
سکوتم که حرفهای عاشقانه کوتاه شد به حرف اومد: الو؟ حرفهای عاشقانه به همسر! تک سرفه ای کردم و بعد از یه هفته صدای گرفته ام خودی نشون داد: خبر خاصی نیست. صدای کشیده شدن صندلی اومد و بعد حرفهاي عاشقانه. کجایی؟ صدات چرا این مدلیه؟ تو مخ ی بود، ولی نه تا این حد! خیره به کالغ ی که رو درخت نشست گفتم: جهنم...گفت برو جهنم. یه هفته شده که حرف نمی زنم، ولی هر چ ی باشه از صدای تو بهتره. تک خنده ای کرد: ک ی گفت؟
لگدی تو حرفهای عاشقانه به عشقم پروندم
لگدی تو حرفهای عاشقانه به عشقم پروندم: ک ی جراتشو داره؟ صدای قهقهه اش بلند شد. دلیل خندش برام زیادی مضحک بود. حرفهاي عاشقانه کجاست؟ نمی دونم. تو کجایی؟ جهنم. صدای معترضش بلند شد: ای حرفهای عاشقانه به همسر. این جهنمی که هست ی آدرس نداره؟ اسمش روشه...ب ی راهه. 'آهان' بلندی گفت: یادمه یه مخفیگاه داشت ی یا به قول خودت می رفت ی تا دور شی. همون جهنمه؟ در تراسو کشیدم و تکیه ام و پشت به درختا به نرده دادم: بیخیال. چند ثانیه سکوت شد که گفتم: یه هفته تمامه دارم سعی میکنم اون شماره کوفت ی و مامور پست ی که اون جعبه هارو میاره رو پیدا کنم، ولی هیچ اثر ی نیست. کم کم دارم حس می کنم با فضاییا تو مجادلم. مواظب باش با سفینشون نبرنتون. به حرف حرفهاي عاشقانه خندید که گفتم: خفه حرفهای عاشقانه به همسر. بدون حرف دیگه ای قطع کردم و گوشیمو تو دست فشردم. وارد گالر ی شدم و رو عکس حرفهای عاشقانه کوتاه و رایان مکث کردم.
باهاش سر حرفهای عاشقانه ترکی داری زرنگ تر از این حرفاست
سخت بود دنبال سرنخ باشی، ولی بفهمی اون ی که باهاش سر حرفهای عاشقانه ترکی داری زرنگ تر از این حرفاست و به تمام حالات کاری که می کنه آگاهه. عکس بعدی زدم. این بار فریحاام کنارشون بود. فر یحا! بعد از برگشتنش به حرفهای عاشقانه به عشقت هیچ خبر ی ازش نداشتم. حسابی که با حرفهای عاشقانه دوران نامزدی ب ی حسابش کرده بودم و هیچ جوره نمیتونستم باهاش صاف کنم. همیشه یه چیزی بود تا آزارمون بده. برگشتم داخل خونه و یه راست سمت اتاق رفتم. کمد چوب ی کنار پنجره یه هفته ای بود که منو برای باز کردنش ترغیب می کرد، اما چون میدونستم داخلش چه چیزایی هست باز ش نمی کردم.