سریع سمت اتاق رفت و به سایت دوست و همسریابی هلو که مشغول بیرون کشیدن رختخواب مخملش بود گفت: اگه بخواین اضافه کاری کنید یا خودتون رو اذیت کنید می رم از اینجا.
سایت دوست و همسریابی توران 81 ایستاد
مش رجب کنار دست سایت دوست و همسریابی توران 81 ایستاد. آخه پسرم خوبیت نداره روی مبل بخوابی، لاله خانم و سایت دوست و همسریابی نمی گن یه دونه پسر ما روی مبل خوابید؟! دست به سینه ایستاد وگفت: مگه قراره آقا اسمایل بفهمه؟ یا حتی لاله؟ حرفشم نزنید، گفتم که یه درصد حس کنم شما ها دارید اذیت می شید از اینجا می رم. فقط بی زحمت یه دونه پتو و بالش به من می دین؟! مش رجب پتو را بیرون کشید و بالش تمیزی دستش گرفت و به سمت سایت دوست و همسریابی توران 81 دستانش را دراز کرد. آقا هرچی نیاز داشتی فقط لب تر کن. چشم، خودتون رو اینجوری اذیت می کنید. نه، نه ما راحتیم. سایت دوست و همسریابی هلو پتو وبالش را دستش گرفت و به سمت مبل سه نفره رفت و بالش را زیر سرش گذاشت
به سایت دوست و همسریابی رایگان خیره شد
به سایت دوست و همسریابی رایگان خیره شد. به همه چیز فکر کرد، به روز های که گذشت. به ثانیه های که برگشت آن غیر ممکن و جبران آن غیر ممکن تر از برگشتش بود. به پدر و مادرش که همیشه سایت دوست و همسریابی رایگان را آیینه دقشان می دانستند، به سایت دوست و همسریابی که دوستی خوب برایش بود. دوستی که صادقانه کنارش بود. دوستی که لیاقتش را آنقدر والا می دانست تا حتی جلوی پدر و مادرش بایستد. زیرا برعکس پدرش که معتقد بود سایت دوست و همسریابی هلو پسری است که بی پدر بزرگ شده و بویی از انسانیت نبرده ؛ سایت دوست و همسریابی را مردی کامل و مهربان و دلسوز برای خانواده و دوستانش می دید. به خودش فکر کرد به سایت دوست و همسریابی احتشام، به این که چیزی کم نداشت