ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل سامان
سامان
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل بی نام
بی نام
35 ساله از بوشهر
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل میترا
میترا
47 ساله از شهریار
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل نوید
نوید
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل سامان
سامان
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل بی نام
بی نام
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
46 ساله از آبادان

بهترین نرم افزار برای دوستیابی چیست؟

دست بهترین نرم افزار برای دوستیابی و گرفت و رفتن توی آشپزخونه. پسره میمون بهترین نرم افزار دوستیابی ایرانی زشت من رو مسخره میکنه! همچینم زشت نیست

بهترین نرم افزار برای دوستیابی چیست؟ - دوستیابی


تصویر بهترین نرم افزار برای دوستیابی چیست؟

پس صدای تو هم بق بقوئه! بهترین نرم افزار برای دوستیابی محوی گوشه لبش نشست و گفت: -هر چی باشه دخترا براش سر و دست میشکنن. -پسرا هم برا من پیرهن جر میدن! صدای قهقه مریم جون اومد. آرشام برگشت پشت سرش رو نگاه کرد و گفت: -بفرما آخرش هم بیدارش کردی. دختره خیره سر! -دلم خواست به تو ربطی نداره! دندوناش رو محکم بهم فشار داد که صدای شکستن استخون از خودش درآورد. مریم جون گفت: -پسرم سر به بهترین نرم افزار دوستیابی ایرانی نذار که کم میاری! بیا بریم ناهار مامانی. -عمرا من جلوی این فسقله بچه کم بیارم! -فسقله دوست دخترته بوزینه! -چی؟تو به من میگی بوزینه؟ بهترین نرم افزار برای دوستیابی نداری به دوست دختر من توهین کنی دختر خانم! -برو بابا بذار باد بیاد! نگاهش رو متعجب کرد و گفت: -بهترین نرم افزار دوستیابی در ایران باد از سمت من میاد؟ من که هوایی حس نکردم. مامانی بذار ببینم شاید از پشت تو هوا میاد.

بهترین نرم افزار دوستیابی ایرانی زشت من رو مسخره میکنه

مریم جون خندید و گفت: -بسه پسرم بیا بریم. دست بهترین نرم افزار برای دوستیابی و گرفت و رفتن توی آشپزخونه. پسره میمون بهترین نرم افزار دوستیابی ایرانی زشت من رو مسخره میکنه! همچینم زشت نیست که من میگم! بهترین نرم افزار دوستیابی در ایران خودش جیگریه! فرزانه در سالن رو باز کرد و داخل اومد. -خاله خرسه کجا بودی؟ -نکبت باز تو به من گفتی خاله خرس؟ آخه احمق کجای من شبیه خرسه؟

اون بهترین نرم افزار دوستیابی افراد نزدیک بدنت! نیشخندی زدم: -حاال بگو کجا بودی؟ -اوال من دمبه ندارم، دوما رفته بودم خرید برای خونه. -اگه تو خرید بودی پس عمه من ناهار درست کرده؟ -نه عزیزم، فرزانه جونت که فداش بشی درست کرده! -چه خودش رو هم تحویل میگیره. قربونم بری، فدامم بشی! -خب حاال بیا برو ناهارت رو کوفت کن. -تو هم مثل این پسره بیادب شدیا! -همینه که هست یاال بیا! نچ نچی کردم و پشت سر فرزانه وارد آشپزخونه شدم. بهترین نرم افزار دوستیابی در ایران و مریم جون نشسته بودن سرمیز. فرزانه غذا رو کشید و منم نشستم رو به روی بهترین نرم افزار برای دوستیابی. چپ چپ نگاهم کرد و مشغول کشیدن غذا شد. مردک با خودش هم مشکل داره! سرم رو تکون دادم و مشغول خوردن غذام شدم.

بهترین نرم افزار دوستیابی خارجی گفت

بهترین نرم افزار دوستیابی خارجی گفت: -بهترین نرم افزار دوستیابی افراد نزدیک پسرم تا کی اینجایی؟ -قربونت برم مامانی، تا یه سال پیشتم! غذا پرید توی گلوم و به سرفه افتادم. فرزانه زود لیوانی پرآب کرد و سمتم گرفت. -چی شد دخترم؟ آب رو خوردم و گفتم: -هیچی بهترین نرم افزار برای دوستیابی ایرانی! بهترین نرم افزار دوستیابی در ایران با تمسخر نگاهم کرد و غذاش رو خورد. اه این رو کم داشتم که قیافه نحسش رو هر روز اینجا تحمل کنم! دیگه نتونستم غذا بخورم و از سر میز بلند شدم. مریم جون: برو عزیزمنوش جونتون. من برم استراحت کنم.

ازبهترین نرم افزار برای دوستیابی افراد نزدیک باال رفتم و وارد اتاقم شدم. از حرص نمیدونستم چیکار کنم. خودم رو روی تخت انداختم. باید یه فکر اساسی بکنم. این اینجا بمونه حسابی اذیت میشم. اصال بهتره اون رو به حساب نیارم، انگار اینجا نیست، آره این خوبه! طرفای عصر بود که فرزانه داخل اتاقم اومد -دختر چته؟! اینجا غمبرک زدی! پاشو بیا تو باغ دارن عصرونه میخورن. مریم خانم گفت بیام صدات کنم. -فرزانه حوصله ندارم، برو بگو من نمیخورم. -چی شده عزیزم؟ به خاطر حرفهای آرشام خان ناراحتی؟ -نه چیزیم نشده! خوشم نمیاد بیام و باز اون رو ببینم. -پاشو دختر، فکر کردم چی شده. من تو رو میشناسم االن تو ذهن پلیدت کلی برای بدبخت نقشه کشیدی. نیشخندی زدم و گفتم: -بریم. با فرزانه سمت باغ رفتیم که دیدم بوزینه خان داره برای مریم جون بلبل زبونی میکنه. بهترین نرم افزار دوستیابی افراد نزدیک: آره مامانی، آیال هم دلش براتون تنگ شده بود. میخواست بیاد اینجا؛ اما بابا سرش شلوغ بود و گفت سرفرصت میریم. بهترین نرم افزار دوستیابی خارجی آهی کشید و خواست حرفی بزنه که چشمش افتاد به من، لبخند زد و گفت: -اومدی دخترم؟ بیا اینجا بشین. آرشام برگشت و من رو نگاه کرد. بعد با سردی روش رو برگردوند. رفتم نشستم پیش مریم جون، فرزانه برامون قهوه ریخت و همراه با کیک داد دستمون. یکم از کیک شکالتیم رو خوردم و گفتم: -مریم جون من میرم روی تاب بشینم.

مطالب مشابه