ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل میترا
میترا
47 ساله از شهریار
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل غزل
غزل
33 ساله از مشهد
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل جلال
جلال
58 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل رضا
رضا
42 ساله از شیراز
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
46 ساله از آبادان
تصویر پروفایل محمد
محمد
37 ساله از کرج
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
39 ساله از تهران

خرید بلیط ارزان هواپیما علی بابا

بلیط ارزان هواپیما علی بابا سرخوشانه خندید. خرید بلیط ارزان هواپیما از علی بابا بلند شو حاضرشو بریم! ولی من دلم نمیخواست جوابش رو بدم.

خرید بلیط ارزان هواپیما علی بابا - بلیط ارزان


تصویر بلیط ارزان هواپیما علی بابا

آهو من هرکاری دلم بخواد میتونم با دختری که رسما و شرعا زنمه انجام بدم شیرفهم شد؟ درون مردمک چشمهاش نگاه کردم که توش کلافگی و پریشونی موج میزد. سعی کردم بلیط هواپیمایی ارزان علی بابا رو از خودم جدا کنم که با قدرت بیشتری بغلم کرد و بدون توجه به جیغ و داد من خوابید. حس میکردم مثل گوجهای توی دست یه نفر درحال له شدن هستم. اژین  برو اونور.

بلیط ارزان هواپیما علی بابا وقتی حرف میزد نفسش به گردنم میخورد و تمام تنم مورمور میشد. چیه، جنبهش رو نداری؟  چی میگی تو؟ من دوست ندارم پیشم بخوابی. من که کاملا راضیم پس صدات در نیاد. و با خودخواهی تمام من رو در آغوش گرفت و فکر نکرد منی که گرمای محبت هیچ مردی جز پدرم رو حس نکردم دارم با یه چیز عجیب سایت بلیط ارزان هواپیما علی بابا میشم.

بلیط هواپیمایی ارزان علی بابا غرق خواب بود

چیزی که از روز و ساعتی که بله گفتم داره ساختارم رو بهم میریزه. یک ساعت بعد، بلیط هواپیمایی ارزان علی بابا غرق خواب بود و سینهاش بخاطر نفسهای منظمش بالا و پایین میشد. من صورتش را نگاه میکردم که در خواب مهربونتر دیده میشد، یعنی ممکن بود این ازدواج واقعی بشه و من کنار این مرد زندگی کنم؟ با جستی که بلیط ارزان هواپیما علی بابا زد چشمهام رو بستم تا بلیط ارزان هواپیما خارجی علی بابا نفهمه که بیدارم.

سایت بلیط ارزان هواپیما علی بابا رو دیدم

و آنقدر با چشمهای بسته فکرهای بیسر و ته کردم که خوابم برد. صبح وقتی چشم باز کردم سایت بلیط ارزان هواپیما علی بابا رو دیدم که داشت تیشرتش رو عوض میکرد و متوجه من نبود که از زیر پتو داشتم نگاش میکردم. بازوهای عضلهای و ورزشکاریش باعث شده بود که نگاهش کنم که یهو تیشرتش رو مچاله کرد و سمتم پرتاب کرد: چشمها درویش آهو خانوم! با خجالت پتو رو روی سرم کشیدم که بلیط ارزان هواپیما علی بابا سرخوشانه خندید. خرید بلیط ارزان هواپیما از علی بابا بلند شو حاضرشو بریم! ولی من دلم نمیخواست جوابش رو بدم. چند دقیقه بعد بلیط هواپیمایی ارزان علی بابا پتو رو با قدرت از روم باز کرد و با خنده نگاهم کرد. نه بابا، خجالتم بلدی مگه؟ بلند شو من دیرم میشه.

خمیازهای کشیدم و گفتم: من نمیام. بلیط ارزان هواپیما خارجی علی بابا اخم کرد و با لحن دستوری گفت: زود بلند شو! به صورت اخم کردش نگاه کردم ولی من نمیام، تو خونه خودمون راحتم. ولی من ناراحتم، از اونور شهر باید جون بکنم بیام اینور شهر، بلند شو ببینم. و من با سماجت پتو رو دوباره روی خودم کشیدم و گفتم: ن. .. می... یام، میفهمی؟ نمیام، از هیچی هم نمیترسم پس نگران من نباش. خرید بلیط ارزان هواپیما از علی بابا پوزخند زد: نگران! نه بابا دیگه چی؟ من فقط چون به بلیط هواپیمای ارزان علی بابا قول دادم مواظبت باشم اینجام، دلمم نمیخواد  نکرده مشکلی درست کنی، پس بلند شو.

با حرص و عصبانیت گفتم: برو بیرون. منم گفتم بلند شو آهو، وقت بچه بازیهای تو رو ندارم. داشت گریهام درمیاومد. باشه برو بیرون حاضر شم. بلیط هواپیمایی ارزان علی بابا نگاه عاقل اندر بلیط ارزان هواپیما علی بابا بهم انداخت: واقعا میخوای حاضر شی؟ چشام رو لوچ کردم: چیه، مگه این رو نمیخوای؟ باشه بابا. و بعد بیرون رفت. از روی تختم بلند شدم و با سرعت در اتاقم رو قفل کردم که سایت بلیط ارزان هواپیما علی بابا با حرص چند مشت به در زد

مطالب مشابه