ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل حسام
حسام
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
35 ساله از ساری
تصویر پروفایل شهرام
شهرام
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل ماه
ماه
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل سحر
سحر
40 ساله از خوی
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد
محمد
31 ساله از خوی
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل فلای
فلای
46 ساله از نجف آباد
تصویر پروفایل غزل
غزل
33 ساله از مشهد
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران

خرید بلیط هواپیما ارزانترین

بلند بلیط پرواز ارزانترین که پریشان دورش ریخته بودند را خواستاین ارزانترین بلیط هواپیما احمق این عکس را به همه نشان میداد؟! خوب شد حذفش کرد!

خرید بلیط هواپیما ارزانترین - بلیط هواپیما


بلیط هواپیما ارزانترین خرید

بود. باورش نمیشد که ستاره پیشنهادش را قبول کند هرچند علت پاسخ مثبتش را میدانست.. . خوشحال گفت: -باورم نمیشه، باورم نمیشه! ستاره این همه خوشحالی را درک نمیکرد! یعنی بلیط هواپیما ارزانترین تا این حد عاشقش بود؟

بلیط هواپیما ارزانترین به او دارد

و او چه میدانست از حسی که بلیط هواپیما ارزانترین به او دارد. با یکدیگر به سمت ویال رفتند و بلیط هواپیما ارزانترین هیجان زده گفتباید بیایم خواستگاری، بعدش هم مراسم نامزدی! مراسم کجا باشه؟ میری شیراز یا همینجا خونه خاله ات؟!

ستاره تصمیمش را گرفته بود! مردد ایستاد و گفت: -باید در مورد موضوع مهمی باهم صحبت کنیم! بلیط هواپیما ارزانترین نگران سرش را تکان داد و گفت: -جانم؟ "چندسال قبل" بلیط هواپیما ارزانترین چارتر خیره گوشی گفت: -چندسالشه ؟

ستایش موهای بلوندش را به زیر شال قرمز رنگش فرستاد و پا روی پا انداخت. یک دستش را روی پایش گذاشت و دست دیگرش را به پشتی مبل تکیه داد و چش مهای عسلی رنگش را که به عمویش رفته بود به بلیط هواپیما ارزانترین چارتر دوخت و گفت6- سالشه، خیلی شیطونه! لبخند روی لبهای بلیط هواپیما ارزانترین چارتر نشسته بود. گویا دیوانه شده بود.

این دختر ۱۴ سال از او کوچکتر بود. لرزش قلبش را حس کرده بود. مگر میشود از روی یک عکس عاشق شد؟ مگر عشق در یک نگاه در قصهها نبود؟ نفهمید چه کسی ستایش را صدا زد.

سریع عکس ستاره را برای خود فرستاد و بعداز حذف کردن عکس از گوشی ستایش، گوشی را روی مبل گذاشت و به سمت اتاقش رفت. میدانست ستایش عاشقش هست ولی هیچ حسی به این دختر نداشت. خودش را روی تختش انداخت و خیره شد به ستاره که با یک لباس دکلته قرمز رنگ که روی مبل نشسته بود و پا روی پا انداخته بود و خیره با دوربین بود. دلش کمی نوازش کردن موهای بلند بلیط پرواز ارزانترین که پریشان دورش ریخته بودند را خواستاین ارزانترین بلیط هواپیما احمق این عکس را به همه نشان میداد؟! خوب شد حذفش کرد!

از احساساتش خندهاش گرفت. او را چه شده بود؟ واقعا عاشق ستاره شده بود. بهتر بود از نزدیک او را میدید. آن موقع راحتتر میتوانست پاسخ دهد. چند روز بعد تمام مسیر تهران تا شیراز را طی کرد که بلیط پرواز ارزانترین را ببیند. جلوی مدرسه ایستاده بود و منتظر خروج بلیط پرواز ارزانترین بود. لحظاتی بعد از میان شلوغی دانش آموزانی که از دبیرستان خارج میشدند ستاره را دید. در آن لباس سرمه ای رنگ حسابی معصوم شده بود. کالفه مقعنه اش را درست کرد و دست در دست دوستش از آنجا دور شد و بلیط هواپیما ارزانترین قیمت خیره به مسیر رفتنش بود. آنقدری عاشق شده بود که هفتهای ی کبار به شیراز میرفت و ستاره را از مدرسه تا خانه تعقیب میکرد!

آنهمه سختی کشیده بود و حال رسیدن به ستاره را حق خود میدانست.بلیط هواپیما تهران مشهد ارزانترین چشم غرهای رفت و در حالی که به سرتاپایش اشاره میزد گفت: بعدش چیزی نمیخوری واسه همین اینقدر الغر شدی، بیا کارت دارم باید برگردم تهران. -جان جدت بیخیال حوصله هیچی ندارم نمیخوام چیزی بشنوم. درحالی که لیوان خالی را روی اپن میگذاشت قصد خروج کرد که با صدای پریا سرجایش ایستاد. -حتی اگه این کارم مربوط به بلیط هواپیما ارزانترین قیمت عزیزت باشه بازم نمیخوای بشنوی ؟ آب دهانش را قورت داد. به سمت بلیط هواپیما مشهد ارزانترین چرخید و گفت: -بلیط هواپیما ارزانترین قیمت چیشده؟!

بلیط هواپیما مشهد ارزانترین به صندلی مقابلش

بلیط هواپیما مشهد ارزانترین به صندلی مقابلش اشاره زد. ستاره مانند لشکر شکست خورده پشت میز نشست و مشتاق خیره بلیط هواپیما مشهد ارزانترین شد.

خرید بلیط هواپیما ارزانترین قیمت لقمه عسل و کره را به سمت ستاره گرفت و گفت: -بگیر بخور تا بگم ستاره چشمانش را کالفه چرخاند و لقمه را گرفت و تند جوید و قورتش داد. -حاال بگو! خرید بلیط هواپیما ارزانترین قیمت پوزخندی زد و در حالی که یک جعبه بسته بندی شده را به سمت ستاره میگرفت گفت:

برای توچند روز پیش پست یه نامه و یه جعبه به دستم رسوند. جعبه بود نامه برای من. ستاره جعبه مربع مانند را گرفت و با خود گفت"چرا اینو ندیدم؟"

خرید بلیط هواپیما ارزانترین قیمت ادامه داد

خرید بلیط هواپیما ارزانترین قیمت ادامه داد: بفهمهنامه از سمت بود، ازم خواسته بود بدون اینکه کسی این رو به دستت برسونم، مثل اینکه میدونه جدا از همکار بودنمون چقدر برام عزیزی که این کار رو از من خواسته! نمیخواستم جعبه برات بیارم اما دوستمی و برام عزیز میدونم دلتنگشی واسه همین برات آوردمش. به رسم امانت داری سعی کردم جعبه رو باز نکنم، نمیدونم ارزانترین بلیط هواپیما برات چی فرستاده وقتی رفتم میتونی بازش کنی! ستاره با چشمانی پر اشک خیره جعبه درون دستش بود. بلیط هواپیما تهران مشهد ارزانترین از جا برخاست بوسه ای روی گونه ستاره نشاند و گفت: مدرکی علیه سینا نذاشته هیچ شواهدی نیست که سینا رو جزو اینمن دارم میرم، امروز سینا آزاد میشه! میدونی که ارزانترین بلیط هواپیما هیچ باند نشون بده و ما نتونستیم بیشتر از نگه اش داریم! باید برم میخوام وقتی از زندان اومد بیرون خودم اولین نفری باشم که میبینمش! با 

مطالب مشابه