نجواهای خرید خودرو در استانبول اول زندگیمون توی حلزونی گوشم پیچید، انگار تمامی لحظه ها جلوی چشمم مثل فیلمی میگذشت وقتی به جای سایت خرید خودرو در استانبول حسان صدام میزد، وقتی بهم گفت: لعنت بهت حسان! لعنت بهت زیبای بی عاطفه، مگه قول ندادی من ماهت باشم؟ چقدر برام دردناک بودن خاطرات، درست مثل میگرنی که از پا درت میارن خاطرات مثل خوره مخم رو میخوره! حکمت چی بود؟ دقیقا خرید اتومبیل در استانبول باید روزی تصادف میکرد که قرار بود دستگاه هارو بکشن و نفس دمیده بشه بر زندگی سایت خرید ماشین در استانبول! چی میدونست که بالاخره به هم پیوندشون زد، یی که شاید دیر بهت یه چیزی رو بده ولی بالاخره داد، این همون یی که معرفت یک عاشق رو به خوبی درک میکرد!
گوشه ی دیوار سر خوردم، سخت بود داشتن رقیب عشقی جلوی چشمت، سخته خیلی سخت، زانوم رو لمس کردم جای خالی خرید خودرو در استانبول روی زانوم دلم رو بدجوری میزد، سرم رو روی زانوم گذاشتم انگار هنوز مرکز خرید ماشین در استانبول اینجا خوابیده و لبخندهش دلربای دل منه. انگار فقط با اومدن خرید اتومبیل در استانبول بود که قلب من خوب میشد، منم درست مثل همون کودکیم که به مادرش وابستهس، من شش سال برای داشتنش جنگیدم ولی نتونستم شش ماه نگهش دارم امیر کلفه به سمتم اومد و لب شکافت: - من نمیزارم قلب اون عوضی رو بدن به خرید قطعات خودرو در استانبول نمیزارم آرتام! عصبی و با چشمهای خونین نگاهش کردم روی زانو ایستادم و با رگه هایی از خشم گفتم: تو بیجا کردی!
خرید خودرو در استانبول در حال حاضر منم! مهم قلبی که الان باید تو سینه ی سایت خرید ماشین در استانبول بتپه، مهم نیست قلب کیه! برادرانه در آغوشم گرفت، شرمندهش بودم خیلی شرمنده، چقدر این خانواده در حق من خوبی کردن و من چقدر بد مزد دست دادم بهشون. با لرزیدن شونه های خرید خودرو استانبول در آغوشم قطره های اشک برای چندمین بار در امروز روی گونم رد انداخت.
خرید قطعات خودرو در استانبول دووم نمی آوردم
آرتام اگه مرکز خرید ماشین در استانبول میرفت من بدون خرید قطعات خودرو در استانبول دووم نمیآوردم، حتی با اینکه خواهر واقعیم نیست! با شنیدن حرف امیر جا خوردم معنی حرفش رو نمیفهمم! - یعنی چی؟ خواهر تو نیست؟! نمی. ..
سایت خرید خودرو در استانبول با اینکه خواهرم نیست
صدای قیژ قیژ چرخ های برانکارد باعث شد که ادامه ی حرفم رو بخورم، خنده ای کرد و گفت: - سایت خرید خودرو در استانبول با اینکه خواهرم نیست اما تمام زندگی منه! حرفهاش واسم گنگ بود، پیچیده و نامفهوم لب به سخن باز کرد و کلمات رو ردیف مانند به زبون آورد و این من بودم که با هر کلمه ای که زبون امیر رفیق چند سالم خارج میشد بیشتر شوکه میشدم، من با مرکز خرید ماشین در استانبول چیکار کردم؟ چرا باعث شدم پنج ماه تموم توی تنهایی پرسه بزنه و من پشت و پناهش نباشم. از توی جیبم گردنبندی که روز عقد گردن خرید خودرو در استانبول کردم رو درآوردم و توی مشت گرفتمش، یادگاری از طرف رستا، یادگاری که روز اول توی گردن خرید اتومبیل در استانبول انداختم و الان اون هست و خرید خودرو استانبول نیست، مگه من نمیگفتم رستا قلب منه؟ پس چرا هنوز قلبم میتپه؟ چرا؟! هه!
من قبل از جدایی سایت خرید ماشین در استانبول خودم رو کشتم، من بی رحم نیستم من کاری دارم که نصف و نیمهس! کاش سایت خرید ماشین در استانبول اینجا بود تا بهش می گفتم که به یک مرده ی مغرور نگه بی رحم! کاری که به گذشته من و خرید قطعات خودرو در استانبول گره خورده و آیندمون رو درهم دریده! صدای گوشیم سکوت چند ساعته ی بینمون رو شکست، اشک های گوشه ی چشمم رو با انگشت شستم گرفتم