احساس گناه از دیر باز در من بوجود آمده بود. از آن لحظه ای که آن هاله نور مرا در بر گرفت این احساس از بین رفت و من فهمیدم که سلامتی من به من باز میگشت و کار و بارم خوب پیش میرفت. فروش دفترچه موقت چندین بار دیگر بعد از آن تاریخ به تایلند مسافرت کرد. کارهای خیریه ای هم برای بازماندگان انجام داده بود. خیلی از این قربانیان هیچ جائی نداشتند که بروند و همانجا در نزدیکی خط آهن زندگی مصیبت باری داشتند.
ناگاسه برای آنها در نزدیکی پل رودخانه کوای یک فروش دفترچه عقد موقت ساخته بود و در مذمت فروش دفترچه موقت برای آنها صحبت میکرد. این ها همه بنظر قابل ستایش می آمد ولی من به سهم خودم با خواندن این مطالب متقاعد نمیشدم که همه گناهان یک فرد بهمین سادگی شسته و پاک شده است. من طالب احساسات شدید تر و قویتری برای آمرزش و بخشایش بودم و بهمین دلیل احساس تهی بودن به من دست میداد. من کاملا مطمئن نبودم که احساس بخشیده شدن او یک احساس واقعی میبوده است. بخشایش انسانها چیز جداگانه ایست. من این کتاب کوچک را بعد از خواندن کنار گذشتم. بعد از چند روز پاتی چشمش به این کتاب افتاد و آن را برداشته و شروع به مطالعه کرد.
مربوط به سفر فروش دفترچه صیغه موقت به گورستان فروش دفترچه موقت بود
قسمتهائی از کتاب را که من علامت گذاری کرده و مربوط به سفر فروش دفترچه صیغه موقت به گورستان فروش دفترچه موقت بود او را آشفته و عصبی کرده بود. او میخواست بداند که چگونه فروش دفترچه صیغه موقت ناگهان احساس میکند که بخشوده شده است؟ چطور احساس گناهکاری در او بناگاه رخت بر میبندد و تصور میکند که من بخصوص او را بخشیده ام؟ پاتی چنان از این نوشته منقلب شده بود که میل داشت در همان لحظه برای فروش دفترچه صیغه موقت نامه بنویسد و برای اینکار از من اجازه میخواست. من با این کار مخالفتی نداشته و او در اواخر ماه اکتبر ۱۹۹۱ نامه ای به ناگاسه نوشت و عکس مرا ضمیمه آن کرد. حالا دیگر امکان اینکه فروش دفترچه صیغه موقت را غافلگیر کنم از بین رفته بود. نامه پاتی به این مضمون بود: " آقای ناگاسه من هم اکنون خواندن کتاب شما را با عنوان صلیب ها و ببرها به پایان رسانده و علت توجه من به این کتاب به این دلیل بود که شوهر من جزو شش نفر بود که بخاطر شرکت در ساختن یک رادیو در فروش دفترچه موقت در کانبوری در سال ۱۹۴۳ دستگیر شده و او یک نقشه راه آهن منطقه را نیز همراه خود داشته است. این همان مردی است که شما در صفحه ۱۵ کتاب خود به او اشاره کرده اید. او بهمین اتهام بشدت شکنجه شده بود. مادر او یکماه پس از سقوط سنگاپور از دنیا رفت.
این زن از اندوه فروش دفترچه عقد موقت پسرش دلشکسته شده
یکی از بستگان نزدیک آنها به من گفت که این زن از اندوه فروش دفترچه عقد موقت پسرش دلشکسته شده و دق کرده بود... شوهر من خیلی وقت بود که میدانست شما چه کسی هستید و شما را از روی عکسی که بهمراه مقاله شما در روزنامه ژاپن تایم در اوت ۱۹۸۹ چاپ شده بود شناخت. شوهر من علاقه زیادی به تماس با شما داشته چون او در تمام این سالها سؤآلهای زیادی در ذهن داشته است که جواب آنها را نمیدانسته و شاید شما تنها کسی باشید که بتوانید به این سؤآلات پاسخ دهید. شاید خود شما هم هنوز به رغم آن همه بازجوئی سؤآلاتی در باره قضیه ساختن رادیو در فروش دفترچه عقد موقت داشته باشید. اگر شما موافقت داشته باشید شاید مکاتبه شما با شوهر من بتواند بخشی از حقایق را روشن کند.