ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل لینا
لینا
29 ساله از شیراز
تصویر پروفایل علی
علی
33 ساله از تهران
تصویر پروفایل فریبرز
فریبرز
44 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل بهاره
بهاره
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل شهلا
شهلا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل پريناز
پريناز
37 ساله از مراغه
تصویر پروفایل نسیم
نسیم
38 ساله از اردبیل
تصویر پروفایل رها
رها
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل حمید
حمید
37 ساله از قم
تصویر پروفایل ونوس
ونوس
39 ساله از شهرکرد
تصویر پروفایل آنا
آنا
51 ساله از کرج
تصویر پروفایل رضا
رضا
43 ساله از تهران

دانلود برنامه ای برای دوستیابی

بذار روی بلند گو برنامه ای برای دوستیابی! -باشه! چندتا بوق خورد تا اینکه صدای برنامه ای برای دوستیابی دختر روح و جسمم رو نابود کرد. -جانم؟ -سالم دخترم

دانلود برنامه ای برای دوستیابی - دوستیابی


تصویر دانلود برنامه ای برای دوستیابی

-یعنی االن من باید نقش نامزد شما رو بازی کنم؟ آخه آنیتا که من رو میشناسه! مهدی: تغییر چهره میدی خب! آبجی من همون که به حضورتون عرض کردم. توی کار گریمه! خیلی خوب میتونه تغییر چهره بده. برنامه ای برای دوستیابی: ترالن جان اگه راضی نیستی مشکلی نیست عزیزم، خودمون حلش میکنیم. -نه داداش من موافقم! مهدی: پس همه چی حله؛ فقط فردا بیاین منزل ما تا هم برنامه ای برای دوست یابی در اطراف رو چهرهشون کار بشه هم من با شما حرفایی دارم برنامه ای برای دوستیابی کره! همگی موافقت کردن و باهم از شرکت خارج شدیم.

برنامه دوستیابی کره ای برای ایفون نمیدونستم

برنامه دوستیابی کره ای برای ایفون نمیدونستم کجام و نمیدونم کجا دارم میرم؛ فقط میدونستم میخوام دور بشم از این شهر خفه کننده! دیدی آرشام؟ برنامه ای دوست یابی ولت کرد، عشق جدید داره. لعنت به تو که اینهمه دست دست کردی و آخرش هم عشقت رو ازت گرفتن! برنامه ای برای دوستیابی دختر بغض بدی توی گلوم نشسته بود. با مشت روی فرمون کوبیدم و ماشین رو نزدیک درهای پارک کردم. پیاده شدم و به آسمون نگاه کردم. راحت شدی عشقم رو ازم گرفتی، نفسم رو گرفتی!

چهجوری نفس بکشم؟ برنامه ای برای دوستیابی تحمل کنم جلوی من بغل یکی دیگه بره؟ دارم میمیرم یه کاری بکن! روی زانوهام خم شدم و از ته دل زار زدم. برنامه ای برای دوست یابی در اطراف برگرد! برنامه ای برای دوستیابی کره بیتو میمیره! آخه لعنتی من غلط کردم تنهات گذاشتم. اشتباه کردم، جون آرشامت برگرد! دیگه طاقتش رو ندارم، بفهم دیگه این دل نمیتونه دووم بیاره! من بدکردم؛ ولی چارهای نداشتم. تو چرا راحت فراموشم کردی عشقم؟ برگرد همه دنیام رو به پات میریزم! آخ ! نفهمیدم چند دقیقه بود که کنار دره نشسته بودم و گریه میکردم که گوشیام زنگ خورد. -الو؟ -الو؟ پسرم آرشام؟ -سالم برنامه ای برای دوستیابی در اطراف اصفهان. -سالم عزیزم، چرا صدات گرفتهاس؟ خوبی؟ نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و با بغض تو گلوم گفتم: -مامانی برنامه ای دوست یابی از دستم رفت! یکی دیگه رو داره، زنم رفت مامانی! -این حرفا چیه میزنی؟ برنامه دوستیابی کره ای برای ایفون باش پسرم، بگو ببینم چی شده؟

هرچی که دیده بودم رو براش تعریف کردم. آهی کشید و گفت: -محاله برنامه ای برای دوست یابی در اطراف این کارو کرده باشه؛ ولی بازم من باهاش حرف میزنم و از زیر زبونش میکشم. غصه نخور مادر؛ ولی ایکاش از اولش همه چی رو بهش میگفتی. -نمیتونستم مامانی، برنامه ای برای دوستیابی طاقت نمیآورد! همین االن بهش زنگ بزن. -پاشو بیا اینجا تا جلوی خودت زنگ بزنم.

برنامه ای برای دوستیابی دختر راه میافتم میام

باشه مامانی برنامه ای برای دوستیابی دختر راه میافتم میام؛ فقط باید زود برگردم، کلی کار دارم. -باشه پسرم، با احتیاط رانندگی کن. باشهای گفتم و گوشی رو قطع کردم. از جام بلند شدم و سمت ماشین رفتم. خودت کمکم کن!

ساعتها توی راه بودم تا اینکه در قهوهای رنگ خونه مامانی جلو روم ظاهر شد. نزدیکای ساعت ده شب بود، با خستگی از ماشین پیاده شدم و زنگ در رو زدم. با صدای تیک آیفون متوجه باز شدن در شدم و برنامه ای دوست یابی رو به زور داخل حیاط کشیدم. مامانی تا من رو دید به سرعت خودش رو بهم رسوند و زیر بازوم رو گرفت. -بمیرم برات پسرم، این چه حالیه آخه تو داری؟! -برنامه دوستیابی کره ای برای ایفون مامانی! -بریم تو، حالت خوب میشه عزیزم. خودم رو روی مبل انداختم و گفتم: -مامانی خواهش میکنم زنگ بزن، دیگه جونی تو پاهام نمونده!

باشه برنامه ای برای دوستیابی کره بیا تو این آبمیوه رو بخور. لیوان رو ازش گرفتم و همه محتویات داخلش رو سر کشیدم. -فرزانه بیا شماره برنامه ای برای دوست یابی در اطراف رو بگیر و به من بده. فرزانه شماره رو گرفت و گوشی رو دست برنامه ای برای دوستیابی در اطراف اصفهان داد. -بذار روی بلند گو برنامه ای برای دوستیابی! -باشه! چندتا بوق خورد تا اینکه صدای برنامه ای برای دوستیابی دختر روح و جسمم رو نابود کرد. -جانم؟ -سالم دخترم، منم برنامه ای دوست یابی. -سالم مریم جونم، خوبی؟ -خوبم عزیزم، تو چهطوری؟ -شکر منم خوبم. اتفاقی افتاده؟ -نه نگران نشو؛ فقط میخواستم یه سوالی ازت بپرسم. -جانم؟ بفرمایید. -تو ازدواج کردی برنامه دوستیابی کره ای برای ایفون! مدتی مکث کرد تا اینکه گفت: -پس حدسم درست بوده، اونی که دیدم خود آرشام بود! -حاال ازدواج کردی یا نه؟! -چی بگم مریم جون؟! به اون آرشامی که پیشت نشسته

مطالب مشابه