ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل هادی
هادی
44 ساله از ایلام
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل ماه
ماه
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل شهرام
شهرام
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل حسام
حسام
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد
محمد
31 ساله از خوی
تصویر پروفایل فلای
فلای
46 ساله از نجف آباد
تصویر پروفایل رحمان
رحمان
39 ساله از سنندج
تصویر پروفایل غزل
غزل
33 ساله از مشهد
تصویر پروفایل سحر
سحر
40 ساله از خوی

دانلود برنامه های دوستیابی جدید در مشهد

دانلود برنامه های دوستیابی جدید در ایران رایگان لبخندی زد و گفت: -سالم بهترین اپلیکیشن دوست یابی در ایران، اومدم امانتیام رو ببرم! خوشحال شدم

دانلود برنامه های دوستیابی جدید در مشهد - دوستیابی


تصویر دانلود برنامه های دوستیابی جدید در مشهد

تا اگه تو هم من رو دوست داری بیام خواستگاریت و برای همیشه مال خودم بشی! غرق خوشی و لذت شدم. گونههام سرخ شد و دانلود برنامه های دوستیابی جدید متوجه خجالتم شد. نگاه مهربونی بهم انداخت و گفت: -ازسرخی بهترین اپلیکیشن دوست یابی در ایران معلومه که تو هم یه حسهایی بهم داری؛ پس مامانم رو میفرستم تا با خانوادهات حرف بزنن. با ذوق منتظر اومدن مامان بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان بودم و مثل دختر بچهها شیطنت میکردم. با چیزی که بابام گفت برنامه دوست یابی در اطراف روی سرم خراب شد! بابام تحقیرشون کرد و گفت که در حد خانوادهی ما نیستین، من حتی سر یه سفره باهاتون نمیشینم چه برسه به اینکه بهترین اپلیکیشن دوست یابی در ایران دخترم رو به پسرتون بدم! مادرش با گریه خونه رو ترک کرد. خانواده ثروتمندی داشتم. داداشام همه خوب بودن؛ اما بابام خیلی خود بزرگ بین بود و کسی که زندگی معمولی داشت رو تحقیر میکرد!

عصر اون روز دانلود برنامه های دوستیابی جدید اومد و جلوی در فریاد زد و گفت: -آقای شیبانی درسته خانواده من پول و ثروت شمارو ندارن؛ اما اشکای برنامه دوست یابی در اطراف من حرمت داره! به همون حرمت قسم یه روزی به جایگاهی میرسم که خود شما دخترت رو دو دستی تقدیمم کنی. بابام به حرفش پوزخند زد! آرمان رفت و دیگه ندیدمش! سالها گذشت؛ اما من بازم با یاد آرمان زندگی کردم. هرکی خواستگاریم میاومد با مخالفت من رو به رو میشد. بابام تهدید میکرد؛ اما چون تک دخترش بودم کاری نمیتونست بکنه.

تا اینکه یه روز مامان گفت خواستگار مایهداری پیدا شده و شب قراره با خانوادهاش بیاد! با اینکه عالقهای به مراسم شب نداشتم؛ اما موافقت کردم تا مثل همیشه مخالفتم رو جلوی همه اعالم کنم. شب شد و خواستگارا اومدن. با دیدن دانلود برنامه های دوستیابی جدید که پختهتر و خوشتیپتر شده بود. دست و پام رو گم کردم. واقعا جوان زیبا و الیقی شده بود! همهی خانوادهام با دهن باز داشتن نگاهش میکردن.

دانلود برنامه های دوستیابی جدید در ایران رایگان لبخندی زد

دانلود برنامه های دوستیابی جدید در ایران رایگان لبخندی زد و گفت: -سالم بهترین اپلیکیشن دوست یابی در ایران، اومدم امانتیام رو ببرم! خوشحال شدم که با وجود اونهمه تحقیر شدن از جانب خانوادهام بازم من رو فراموش نکرده. بابا بازم مخالفت کرد؛ اما ایندفعه داداشام و مامان پشت آرمان در اومدن و گفتن تقدیر اینا با هم یکیه و شما نمیتونین مانع رسیدن دو عاشق بهم دیگه بشین!

برنامه دوست یابی در اطراف باهم ازدواج کردیم

بعد کلی بدبختی و سختی بابام راضی شد و من و برنامه دوست یابی در اطراف باهم ازدواج کردیم. حاال دخترم، تقدیر ما دست خودمون نیست! دست اون باالییه، اگه اون یکی رو برات در نظر گرفته شک نکن صد درصد بهش میرسی! چه اون آدم بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان باشه چه یه نفر دیگه. اگه آرشام شده عشقت و تو سرنوشتت راه پیدا کرده شک نکن که حکمتی توش بوده، من دلم روشنه! میدونم که یه روزی همه چی حل میشه و دلخوریها تموم دانلود برنامه های دوستیابی جدید و تو به عشق زندگیات میرسی. دستاش رو بوسیدم و گفتم: -برام دعا کن مامانم، دعای تو حالل همهی مشکالتمه! برنامه دوست یابی در اطراف روی سرم کشید و گفت: - همیشه همراهت باشه عزیزم! محکم بغلش کردم و بوی تنش رو به بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان کشیدم. -پاشو دخترم، بریم شام بخوریم. باشهای گفتم و همراه هم داخل خونه رفتیم. -بهترین اپلیکیشن دوست یابی در ایران شام چی داریم؟ -قورمه سبزی. آخ جون! میتونم فردا نقشهام رو عملی کنم. -مامان میشه یکم از شام امشب نگه داری من فردا ببرم شرکت؟ -برای چی دخترم؟!

مطالب مشابه