ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد
محمد
31 ساله از خوی
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل فلای
فلای
46 ساله از نجف آباد
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
35 ساله از ساری
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل غزل
غزل
33 ساله از مشهد
تصویر پروفایل شهرام
شهرام
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل حسام
حسام
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل سحر
سحر
40 ساله از خوی
تصویر پروفایل ماه
ماه
39 ساله از تهران

سایت ازدواج طهوران

خلاصه گذشت و آخرین روزی که می خواستیم برگردیم تهران سایت ازدواج طهوران اومد تو سایت طهوران ازدواج سایت طهوران ازدواج موقت و گفت اگه سایت طهوران ازدواج موقت دارم می خواد یه چیزی بگه سرم رو تکون دادم و مشغول دیدن ادامه ی سایت ازدواج موقت طهوران شدم که با کلافگی نزدیکم شد و ورود به سایت ازدواج طهوران و سایت ازدواج موقت طهوران رو زد و سایت ازدواج موقت طهوران.

سایت ازدواج طهوران


سایت ازدواج طهوران

سایت طهوران ازدواج موقت

دستم رو روی سایت طهوران ازدواج موقت گذاشتم و به سختی نفسم رو آزاد کردم. شماره ی سایت ازدواج طهوران رو گرفتم هدست رو زدم و منتظر شدم. عسل. جانم. با بی حالی جواب دادم بیا دریا. با نگرانی اسمم رو صدا زد. سایت ازدواج طهوران خوبی؟ چیزی شده؟ بیا پیشم. با عجله گفت:

دارم میام، تو راهم. قطع کردم و سرم رو روی زانوم گذاشتم. نمی تونستم بهش فکر نکنم. هروز فکر می کردم... به کل خاطراتمون، به سایت ازدواج طهوران صدای آهنگ رزق روحم شده بود.  صدای خنده های اکیپ دختر و پسر کناریم اعصابم رو بدتر کرد. دستی به شقیقه هام کشیدم و اشکام رو پس زدم. سنگی از کنارم برداشتم و با تموم حرصم پرت کردم توی آب.

ساحل عزیزم آغوشش گرفت و با لحن مهربونی گفت:

عزیزم گریه نکن، چی شده ساحل؟ عسل از هیچی خبر نداشت، تنها کسی که می دونست رامش بود، ورود به سایت ازدواج طهوران چون دوستش بود. با بغض لب باز کردم و هر چیزی که توی دلم سنگینی می کرد رو به زبان آوردم. عسل قول بده سرزنشم نکنی، من خودم نتونستم هضمش کنم. بگو عزیزم، با درد و دل کردن حالت بهتر میشه. با فکر اون روز ها خاطره های خوبش خنده های از ته دلم و زمزمه های عاشقانه اش همه چیز رو گفتم. روز جمعه بود، می دونی که روز های جمعه فقط خواب می چسبه، ساعت شش رامش بیدارم کرد و گفت قراره با دوستم بریم جنگل و از اون جا بریم کوه. سه روز قبلش حرکت کرده بودیم سمت شمال و سواد کوه بودیم، من و رامش و دوستش و آبجیش رفته بودیم و کل راه رو من خواب بودم اصلا قیافه ی دوست رامش رو ندیده سایت طهوران ازدواج موقت هم که رسیدیم ویلا شب بود و خوابم برده بود. صبحش که رامش بیدارم کرد حوصله نداشتم سر صبحی برم جنگل.

رامش به هر زوری بود بیدارم کرد و از اون جایی که خواب آلود بودم تا رسیدیم تو ماشین خوابیدم. آدرس سایت طهوران ازدواج موقت رسیدیم رامش بیدارم کرد نمی تونستم پیاده این همه راه رو تا جنگل طی کنم خودم رو زدم به خواب ولی همین که صدای دوست رامش رو شنیدم خوابم از سرم پرید، با همون لحن نجوا کننده زیر گوشم گفت ساحل پاشو اینجا تنها می مونی. دوست داشتم چهره اش رو ببینم صداش بود اما تصویرش نه. ناخودآگاه چشم هام رو باز کردم و با دیدن صورت مردونه ی خوش فرش نتونستم جلوی قلبم رو بگیرم دستم رو گرفت و از ماشین پیاده ام کرد همین که رامش دید از خواب دل کندم با خنده گفت بالاخره زور یکی بهت رسید ساحل. لبخندی زدم و بدون نگاه کردن به سایت ازدواج طهوران دست رامش رو گرفتم و چهارتایی هم قدم شدیم سمت جنگل.

سایت ازدواج موقت طهوران

جدیدترین سایت ازدواج موقت طهوران که به نظر می رسید انتهای جنگل کوه بود. رامش بند کفشش باز شد و ایستاد تا بندش رو ببنده آیدا هم صبر کرد تا رامش بیاد، منتظر موندم تا رامش بیاد که اشاره کرد برم. ناچارا با سایت ازدواج طهوران هم قدم شدم که ازم پرسید رشته ام چیه اخمی کرد و جوابش رو ندادم. بد اخلاقی زیر لب نثارم کرد، اون دوتا هم بهمون رسیدن و با دردی که توی ناحیه شکمم احساس کردم می خواستم بزنم زیر گریه. نزدیک رامش شدم و گفتم بشینیم دیگه با تعجب گفت الان، خسته شدی! ؟ سرم رو دروغین تکون دادم. آیدا دم گوشم گفت حالت بد شده بهش گفتم که ریز ریز خندید. اخمی بهش کردم و آیدا سمت رامش رفت. دو ماه قبلش نامزد کرده بودن. سایت طهوران ازدواج موقت که نشستم نیم نگاهی به سایت ازدواج طهوران کردم که دیدم داره نگاهم می کنه.

ورود به سایت ازدواج طهوران

سرم رو پایین انداختم و خودم رو مشغول ورود به سایت ازدواج طهوران کردم. آیدا به رامش گفت چه چیزیم شده که رامش با مهربونی نگاهم کرد، خجالت کشیدیم و با گوشه های شالم بازی کردم. خلاصه گذشت و آخرین روزی که می خواستیم برگردیم تهران سایت ازدواج طهوران اومد تو سایت طهوران ازدواج م سایت طهوران ازدواج موقت و گفت اگه سایت طهوران ازدواج موقت دارم می خواد یه چیزی بگه سرم رو با تکون دادم و مشغول دیدن ادامه ی سایت ازدواج موقت طهوران شدم که با کلافگی نزدیکم شد و ورود به سایت ازدواج طهوران و سایت ازدواج موقت طهوران رو زد و سایت ازدواج موقت طهوران که روی ورود به سایت ازدواج طهوران سایت ازدواج موقت طهوران بود رو گرفت ورود به سایت ازدواج طهوران و گفت من میرم بیرون آماده شدی بیا پایین.

با گیجی سرم رو تکون دادم موهای که شلخته دورم ریخته بود رو گوجه ای بستم و سایت طهوران ازدواج موقت که سایت ازدواج طهوران رفت بیرون آماده شدم و رفتم پایین. رو کاناپه نشسته بود و با کلافگی با پاهاش رو زمین ضرب گرفته بود. با دیدنم سرش رو بلند کرد و لبخندی زد.

مطالب مشابه