ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل ماه
ماه
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل شهرام
شهرام
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل سحر
سحر
40 ساله از خوی
تصویر پروفایل غزل
غزل
33 ساله از مشهد
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد
محمد
31 ساله از خوی
تصویر پروفایل رحمان
رحمان
39 ساله از سنندج
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل هادی
هادی
44 ساله از ایلام
تصویر پروفایل حسام
حسام
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل فلای
فلای
46 ساله از نجف آباد

سایت زوج یابی پیوند خوبه؟

موفق می شم دوباره می افتم توی یک چاله دیگه. من بیست ساله دارم چاله های وجودم رو پر می کنم سایت زوج یابی پیوند. دیگه خسته شدم.

سایت زوج یابی پیوند خوبه؟ - زوج یابی


آدرس سایت زوج یابی پیوند

اشک هایش سرعت گرفتند و دیگر مجال حرف زدن نمی دادند.

سایت زوج یابی پیوند با دست آزادش دست سایت زوج یابی پیوندی

و تو سایت زوج یابی پیوندا نشستیم

را گرفت. قسمت دوم حرفش را نفهمیده بود اما فرصت خوبی برای پرسیدن هم نبود. با آرامش توضیح داد: و تو سایت زوج یابی پیوندا نشستیم. می بینه که تو االن یک دختر موفقی و امیریلاگر این کارها رو می کرد که دیگه اسمش نبود. می بینه که من مردی که به احتمال هشتاد درصد هفته آینده، زنده از زیرعملش دانلود سایت همسر یابی پیوند نمیاد. می بینه که نازنین روز اول به روز دوم نکشیده مرد. می بینه. .. اگر نمی دید ما هیچ کدوم االن سایت زوج یابی پیوندا نبودیم. به هرچی شک کردی به اون قاضی باالسری شک نکن. اون کارش رو بهتر از من و تو بلده. سکوتی میانشان برقرار شد. هنگام غروب بود و خورشید نور نارنجی رنگش را روی آسمان پاشیده بود و منظره زیبایی به وجود آمده بود. سایت زوج یابی پیوندی سکوت را شکست. بغض، امروز جزء جدا نشدنی صدایش بود. -همش از خودم می پرسم مگه ماها چه گناهی کرده بودیم که از بچگی باید آواره کوچه و خیابون می شدیم؟

به کجای دنیا بر می خورد اگر پدرو مادر واقعی من زنده بودن؟

مگه چیکار کرده بودیم که جزاش از دست دادن خانواده سایت زوج یابی پیوند و رفتن به اون مرکز بود؟ نه فقط من و تو، تمام بچه های اونجا. ماها هیچ وقت نتونستیم مثل آدم های عادی زندگی کنیم. هیچ وقت... هیچ وقت این برچسب لعنتی بچه پرورشگاهی از پیشونی مون کنده نشد و خاطرات نحس اون مرکز از خاطرمون پاک نشد. به کدوم گناه ماها کودکی مون و حاال جوونی مون داره نابود می شه؟

هر وقت احساس می کنم دارم حقم رو از این دنیا می گیرم و موفق می شم دوباره می افتم توی یک چاله دیگه. من بیست ساله دارم چاله های وجودم رو پر می کنم سایت زوج یابی پیوند. دیگه خسته شدم. تمام مصیبش هایش را به یاد آورد. دستش را از دست سایت زوج یابی پیوند دانلود سایت همسر یابی پیوند کشید و از حصار او دانلود سایت همسر یابی پیوند آمد. روی سطح سیمانی ایستاد و روبه سايت همسر يابي پيوند که به دنبال او ایستاده بود و او را نگاه می کرد؛ با خشم گفت: ماشین های اون پایین رو نگا کن. چراغ خونه ها رو ببین داره تک تک روشن می شه. ماها می تونستیم بچه یکی از این خونه ها باشیم. مثل همه آدم های عادی. ماها هیچ وقت نتونستیم بفهمیم کودکی یعنی چی؟ مخصوصا تو. اصال خود تو.چرا هیچی نمی گ ی سايت همسر يابي پيوند؟ بیا سایت زوج یابی پیوند کاملا رایگان داد بزن. صدایش باال رفته بود و میان هق هق حرف می زد. -من شش ماه فقط توی اون مرکز نفرین شده بودم اما تو چند سال. من بعدا خانواده دار شدم اما تو نه. اشک هایش را از روی صورتش پاک کرد. -پس چرا چیزی نمی گی؟

بیا تو هم شکایت کن سايت همسر يابي پيوند بیا بگو که این حق ما از این زندگی نبود. سايت همسر يابي پيوند جلو رفت و اجازه حرف زدن بیشتر را به او نداد. می ترسید آسمش به سراغش بیاید و آن ها اسپری نداشتند. زمزمه کرد. خصوصا هر جا رفتم و به هر جا رسیدم بهم برچسب بچه پرورشگاهی...س دختر. آروم باش. اره سخته. برای من سخت تره. چسبوندن. تو مدرسه، دانشگاه، محیط کار، تو محله، همه سایت زوج یابی پیوند کاملا رایگان  آسه رفتم و اومدم که حرف نشنوم تا اینجا حق با توئه اما ناراضی نیستم.

می دونی چرا هق هق سایت زوج یابی پیوندی آرام شده بود

مثل تو شکایت نمی کنم. اگر دادی هم بود تا پارسال می زدم اما االن نه. می دونی چرا هق هق سایت زوج یابی پیوندی آرام شده بود و معلوم بود که سرتا پا گوش شده است. زمزمه وار ادامه داد.

-چون تو رو پیدا کردم. و با مکث اضافه کرد. می خوام؟ هیچی.

من معجزه رو وقتی دیدم که بعد از بیست سالمیون هشتاد میلیون آدم من گمشده ام رو پیدا کردم چی بیشتر از این دوری و بدون هیچ نشونی تونستم پیدات کنم. همون لحظه ای که تو "بله" رو به من دادی من تمام سختی های این دنیارو بخشیدم سایت زوج یابی پیوندا. اگه شکایتی ندارم برای همینه. حاال تو هم آروم باش. بریم روی اون نیمکت می شینیم تو از امیریل برای من می گی.

البته اگر بازم بی قراری نمی کنی. و با طنز ادامه داد: -اگه دوباره بخوای گریه و شیون راه بندازی مجبورم همین طوری سراپا نگهت دارم. در چشم های قرمزش زل زد و پرسید: -بریم؟

مطالب مشابه