باشه. از جام بلند شدم و بعد جمع کردن سایت شوهر یابی با عکس به آشپزخونه رفتم و انگار بعد تابیدن آفتاب توی خونه یکم فضای خونه گرمتر شده بود. از یخچال پنیر رو درآوردم و برای خودم ساندویج پنیر و گردویی درست کردم و پشت میز نشستم و مشغول خوردن لقمهم شدم. خب، چی شده؟ به سمت سایت شوهر یابی عکس و تلفن چرخیدم که منتظر زل زده بود روی صورتم و پرسش گرانه نگاهم میکرد. هیچی، اومدم بهت سر بزنم. سر صبحی؟ خب، اژین سر صبح بیرون رفت منم زدم بیرون. سایت همسریابی با عکس قانع نشده بود ولی چیز دیگهای نپرسید و گفت: خوش اومدی.
لبخند کم رنگی زدم و مشغول خوردن لقمهام شدم. سایت همسریابی همراه با عکس مزه غذاش رو چشید و سپس دو فنجان چایی ریخت و روی میز گذاشت. سایت شوهر یابی با عکس؟ ها؟ کاری سراغ داری واسه من؟ شیرین با چشمهای گرد شده نگاهم کرد. چی؟ میگم دنبال کارم. سایت همسریابی با عکس با تعجب خندید و گفت: شوهرت که وضعش خوبه، کار میخوای چیکار؟
سایت شوهریابی با عکس و شماره تلفن تو دیوونه شدی
اصلا ببینم شوهرت میدونه بعد دو روز دنبال کاری؟ نه، ولی بهش میگم. سایت شوهریابی با عکس و شماره تلفن تو دیوونه شدی... واقعا سرت به جایی خورده انگار؟ کاملا جدیم. سایت همسریابی همراه با عکس برام پشت چشمی نازک کرد و گفت: بابا تو هم دیوونه شدی ها، بشین تو خونهت خانومیت رو کن و از کارت بانکی شوهرتم خرج کن. دوست ندارم این جوری باشه! مگه به توئه آخه؟ اصلا شوهرت اجازه نمیده بری سرکار، بی خودی خودتو گول نزن! با صدای زنگ در سایت شوهریابی با عکس و شماره تلفن از جاش بلند شد و همانطور که سمت در میرفت گفت: سایت شوهر یابی با عکس. و سمت در رفت. دکمه آیفون رو زد و شقایق همان طور که نفس زنان وارد خونه شد. بلند سایت شوهر یابی عکس و شماره کرد و با دیدن من با جیغ سمت من دوید، که سایت همسریابی همراه با عکس با تحکیم گفت: شقایق! و شقایق که انگار یاد صاحبحونه سایت همسریابی با عکس افتاد که دستش رو جلوی صورتش کشید و زیپ دهانش را نمادین کشید. من رو توی بغلش گرفت و گفت: خوش اومدی تازه عروس.
بعد دقیقتر نگاهم کرد و ادامه داد: وای، خوشگلتر هم شدیا، انگار خونه شوهر بهت ساخته!
سایت شوهر یابی عکس و تلفن نگاه کرد
نیشگون ریزی از بازوش گرفتم که آهسته جیغ کشید و با ترس سمت سایت شوهر یابی عکس و تلفن نگاه کرد که داشت با تلفن حرف میزد. شقایق لبش رو زیر دندان کشید و با اشتیاق سرش رو نزدیک گوشم آورد و انگار میخواست چیزی بهم بگه. وای، سایت شوهریابی با عکس و شماره تلفن این آقا سپهر چقدر ماهه، چقدر جنتلمنه! و ریز خندید. ابروهام ناخوداگاه بالا رفت و چشمام درشتتر شد. چی؟ دوست سایت شوهر یابی با عکس رو میگم، وای سایت همسریابی با عکس خیلی آقاست! به سمتش نیمخیز شدم و پرسیدم: سایت شوهر یابی عکس و شماره رو کجا دیدی؟ شقایق بلند شد و از یخچال میوه برداشت و همانطور که داشت اونها رو میشست گفت: تو عروسیتون دیگه. و بعد گازی به خیار زد که صدای خرد کردنش اعصابم رو خط خطی کرد.