ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل جلال
جلال
38 ساله از آزادشهر
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
34 ساله از تهران
تصویر پروفایل نسیم
نسیم
38 ساله از اردبیل
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
38 ساله از مشهد
تصویر پروفایل آنا
آنا
51 ساله از کرج
تصویر پروفایل مهناز
مهناز
30 ساله از دماوند
تصویر پروفایل ساسان
ساسان
30 ساله از کرج
تصویر پروفایل ونوس
ونوس
39 ساله از شهرکرد
تصویر پروفایل رها
رها
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل صادق
صادق
43 ساله از یزد
تصویر پروفایل پريناز
پريناز
37 ساله از مراغه
تصویر پروفایل امیر
امیر
48 ساله از تهران

سایت صیغه یابی معتبر ایرانی

با زنگ زدن که دلتنگی برطرف نمیشه. مامانی: حق با توئه پرنیا جان. هی سایت صیغه یابی معتبر تو چرا نمیری بخوابی؟ فردا صبح زود وقت آرایشگاه داریا!

سایت صیغه یابی معتبر ایرانی - سایت صیغه یابی


تصویر سایت صیغه یابی معتبر ایرانی

عمه سایت رسمی صیغه ایرانیان هم زنگ زد گفت تو راهن! مامانی: باشه، سایت صیغه یابی معتبر بچههام هرکدوم یه گوشه دور از هم افتادن. مامان پرنیا: آره درکت میکنم خواهر! ترالنم دوماهه که بهم سر نزده بود، با زنگ زدن که دلتنگی برطرف نمیشه. مامانی: حق با توئه پرنیا جان. هی سایت صیغه یابی معتبر تو چرا نمیری بخوابی؟ فردا صبح زود وقت آرایشگاه داریا! همه خندیدن.

کانال های ازدواج موقت معتبر: مامانی یعنی چی؟! از االن بخوابه؟ مامانی: وا.. .مگه ساعت چنده؟! -_ساعت هفت و نیمه مامانی! مامانی: من عقلم رو از دست دادم، از بس همه رو دور هم ندیدم و تنها بودم االن خودم رو گم کردم. آهی کشید و سرش رو زیر انداخت، مطمون بودم اینکار رو کرد تا اشکاش رو کسی نبینه. با سایت صیغه یابی معتبر از جامون بلند شدیم و دو طرفش روی مبل نشستیم و هر دو همزمان گفتیم: -ولی ما قول میدیم همیشه پیشت بمونیم! هیراد: جونم هماهنگی! مامانی خندید و بغلمون کرد. با صدای زنگ فرزانه درو باز کرد و همه به در ورودی چشم دوختیم. فرزانه: سایت رسمی صیغه ایرانیان، کتایون خانم تشریف آوردن. همه از جاشون بلند شدن و برای استقبال رفتن.

یه خانم خوش پوشی وارد شد که بوی عطرش نیومده مشامم رو پر کرد. بعد خانمه یه آقایی وارد شد که موهای جو گندمیش نشون از گذر سنش میداد. بعد اونا دوتا دختر و یه پسر کوچولو وارد شدن.

سایت رسمی صیغه ایرانیان بغلم کرد

بعد از احوال پرسی باهمه عمهی سایت رسمی صیغه ایرانیان بغلم کرد و گفت: -همیشه اطمینان داشتم که انتخاب کانال های ازدواج موقت معتبر تکه! -ممنون شما لطف دارین. خواست چیزی بگه که کانال ازدواج موقت با عکس گفت: -وای کتی! این دخترت غزالهاس؟ چه ماه شده! دختر افادهای هم که از وقتی اومده بود خودش رو گرفته بود لبخند مسخرهای زد و با صدای توی دماغیش گفت: -بله زندایی من غزاله هستم. جوری میگه غزاله هستم انگار من فکر کردم میمونه! آخه کجای تو شبیه غزاله؟!

کانال ازدواج موقت با عکس: قربونت برم

حیف آهو که اسمش رو روی تو گذاشتن، سرتا پا عملی! کانال ازدواج موقت با عکس: قربونت برم، بیا بغلم! عقم گرفت، خود شیرینا! وای من چم شده؟ از االن دارم حسودی میکنم! ؟ شیدا خانمم سلیقهاش مثل خودش داغونه! آخه کجای این دختر عملی خوبه؟! تارا سقلمهای به پهلوم زد. سوالی بهش نگاه کردم که گفت: -فکرکنم مادر شوهرت از اینکه عروسش خوشگلتر از خودشه داره مثل چی میسوزه! بلند قهقه زدم که با نگاه اطرافیان سرخ شدم. کانال ازدواج موقت با عکس: چیز خنده داری هست به ماهم بگو بخندیم! -نه؛ راستش یاد یه جوک افتادم. شیدا خانم: -چه جوکی؟! وای حاال بیا جمعش کن! -هی...هیچی یه جوکی بود که. سایت صیغه یابی معتبر: چرا همه سر پا وایسادین؟! بشینین. آخیش کانال های ازدواج موقت معتبر نجاتم داد!

شیدا خانم نگاه چپی بهم انداخت و نشست. دختر دماغو هم با افاده کنارش نشست. اییش حیف سایت رسمی صیغه ایرانیان که مامانش تویی! پیش تارا نشستم که گفت: -دختر داشتی وا میدادیا! -همهش تقصیر توئه! -من چرا؟ تو خندیدی. جوابش رو ندادم، آبروم جلوی همه رفت. ای ! بعد شام همه سمت اتاقهاشون رفتن تا بخوابن. خونهی بزرگ هم حُسنش اینجاست که برای هر مهمونی اتاق جدا دارن! روی تخت دراز کشیدم و به فردا فکر کردم. فردا دیگه کسی نمیتونه مارو از هم جدا کنه. صدای دینگ پیام از فکر بیرونم کشید. گوشی رو از زیر  برداشتم و جلوی صورتم گرفتم. کانال های ازدواج موقت معتبر پی ام داده بود -بیداری؟ نوشتم: -آره. -دل تو دلم نیست ! -منم خیلی ذوق دارم. -فردا بهترین روز زندگیه هر دومون میشه! -انشاءهلل! -بخواب قربونت برم، فردا هفت صبح وقت آرایشگاه داری.

مطالب مشابه