که منتظر توضیح من بود. به سایت همسریابی ایرانیان مقیم خارج از کشور معذرت میخوام، من نباشم گروه واتساپ ازدواج خارج ار کشور اینجوری میشه، یکم تلخه. چت با ایرانیان خارج از کشور با حرص بلند شد و با عصبانیت گفت: یکم نه، کلا مثل زهرمار میمونه، تو هم بلند شو برگرد پیش شوهرت، تا من این وسط کباب نشدم. بلند شدم و کیفم رو برداشتم و بغض راه گلوم رو بسته بود.
گروه واتساپ ازدواج خارج ار کشور این اجازه رو بهم نداد:
جلوی کانال تلگرام همسریابی خارج از کشور سکه یه پولم کرد پسر بیشعور. خواستم بغلش کنم که گروه واتساپ ازدواج خارج ار کشور این اجازه رو بهم نداد: فکر نکن از خونهم بیرونت میکنم ها، ولی هر وقت شوهرت رضایت داشت بیا اینجا نه اینکه دیوونه شه و حرصش رو سر من بریزه. با پشیمانی و خجالت از خونه کانال تلگرام همسریابی خارج از کشور بیرون اومدم که دیدم مرد درشت اندامی توی ماشین نشسته و چراغ میده. خواستم بیتوجه بهش رد بشم که دیدم مردی از سایت همسریابی ایرانیان مقیم خارج از کشور پیاده شد و گفت: آهو خانوم!
با تعجب بهش نگاه کردم که دیدم در ماشین رو باز کرد و گفت: آقا اژین گفتن تا چت با ایرانیان خارج از کشور همراهیتون کنم. با عصبانیت به مرد روبهرویم که قیافه ترسناکی داشت نگاه کردم و گفتم: لازم نکرده رفتم. کلید که انداختم تا در رو باز کنم، گروه واتساپ ازدواج خارج ار کشور زودتر از من در رو باز کرد و با حس پیروزی نگاهم کرد که با دستم کنارش زدم و وارد خونه شدم و با عصبانیت گفتم: خیلی کارت زشت بود. سایت همسریابی ایرانیان مقیم خارج از کشور با تمسخر خندید: نه کانال تلگرام همسریابی خارج از کشور دیگه چی؟ بغض توی گلوم شکست و با هقهق گفتم: چت با ایرانیان خارج از کشور مریض، مگه قرار نبود به کار هم کاری نداشته باشیم چته تو؟ پیش دوستم خار و خفیفم کردی.
اژین پوزخندی زد و گفت: من هیچوقت همچین چیزی قبول نکردم اولا، دوما همون خار و خفیف شدنت هم حقت بود. وقتی زنگ میزنم، مسیج میدم ککتم نمیگزه، اینجوری میشه! با خشم سمتش حمله کردم که من رو توی کانال تلگرام همسریابی خارج از کشور آغوشش گرفت و با خندهای که انگار برای من حکم فحش رو میداد گفت: برنامه داشتم برای امشب. برنامه بخوره تو سرت!
گروه واتساپ ازدواج خارج ار کشور خندهش رو کنترل کرد
ولی اژین سرخوشانه خندید و من فهمیدم مشکل روحی داره. ده نخند. گروه واتساپ ازدواج خارج ار کشور خندهش رو کنترل کرد و توی چشمای بارونیم نگاه کرد و گفت: از این به بعد یهو بدون سایت همسریابی ایرانیان مقیم خارج از کشور بهم بگی کجا رفتی بزنی بیرون، همین آشه و همین کاسه. و سپس من رو از آغوشش جدا کرد و سمت اتاقش رفت.حس میکردم فشارم افتاده و هر آن ممکنه با سر بخورم زمین، به زور خودم رو به اتاقم رسوندم و تا صبح از خجالت و شرمندگی که پیش چت با ایرانیان خارج از کشور کشیده بودم گریه کردم. صبح چشمام پف کرده بود و بدون اینکه کانال تلگرام همسریابی خارج از کشور هم توی آیینه ببینم میدونستم زشت شدم