ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل حامد
حامد
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
46 ساله از آبادان
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل داود
داود
57 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل سحر
سحر
40 ساله از خوی
تصویر پروفایل امیر حسین
امیر حسین
30 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل غزل
غزل
33 ساله از مشهد
تصویر پروفایل حامد
حامد
37 ساله از تبریز
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل ماه
ماه
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم

سایت همسریابی بزرگ و جذاب

میون حرف بزرگترین سایت همسریابی پریدم و گفتم: سایت همسریابی بهترین همسر بزرگترین من هم میخوام یه چیزی بگم که نمیدونم واکنشتون چیه.

سایت همسریابی بزرگ و جذاب - همسریابی بزرگ


تصویر سایت همسریابی بزرگ

 برم و به مادرم بگم میخوام ازدواج کنم، اون هم چه سایت همسریابی بزرگ! از اتاق خارج شدم که پدرم را حاضر و آماده دیدم که داشت سایت همسریابی بهترین و بزرگترین همسر میرفت و سرخوش پیشونیام رو بوسید و گفت: دختر من عاقله و بهترین تصمیمها رو میگیره. و از خونه خارج شد. وارد آشپزخانه شدم که دیدم مادرم دارد چایی میریزد و با دیدنم صبح بهخیری گفت و ظرف املت را جلویم گذاشت و گفت: بخور مادر، این همه کار میکنی شدی پوست و استخوان، یکم هم به فکر خودت باش! بزرگترین سایت همسریابی و بعد صندلی را عقب کشید و وقتی دید به صبحانه نمیزنم، برایم لقمه گرفت و به زور وادارم کرد چند لقمه بخورم و وقتی آخر سر سایت همسریابی بزرگ سمتش نگاه کردم که ادامه داد:

سایت همسریابی بهترین همسر بزرگترین پدرت گفت که باهات حرف بزنم.

سایت همسریابی بهترین همسر بزرگترین پدرت گفت که باهات حرف بزنم. راستیتش، دوست بابات آقا حمید، گفته به طور رسمی بیان خواستگاری و حداقل اجازه بدی چندبار با این آقا میثم بری و بیای شاید مهرش به دلت افتاد. بزرگترین سایت همسریابی ایران گوشه چشمم چین خورد و توی دلم به حرف پدرم که گفت دختر عاقلی هستم دهن کجی کردم؛ سایت همسریابی بزرگترین تو چارچوب قوانین پدرم بود که دخترش با مردی برای شناخت بیشتر رفت و آمد کند و آخر سر هم بگوید نه؟ بزرگترین سایت همسریابی بین المللی هم با طرف بروی بیرون، باید جواب مثبت هم بهش بدی!

مادرم دست سردم را بیشتر در دستان گرمش فشرد و گفت: سایت همسریابی بزرگ مادر، میثم پسر بدی نیست که، سر به زیر و نجیبه، از همه مهمتر خانوادهش رو میشناسیم و میدونیم اصل و نصبشون کیه.... میون حرف بزرگترین سایت همسریابی پریدم و گفتم: سایت همسریابی بهترین همسر بزرگترین من هم میخوام یه چیزی بگم که نمیدونم واکنشتون چیه. مادرم در سکوت چشم به دهان من دوخت و سپس گفت: مادر و دختر باید سایت همسریابی بزرگترین راز هم باشن، بگو عروسکم!

گلویم میسوخت و هر دفعه که دهان باز میکردم، قیافه کبودشده سالار جلوی چشمم ظاهر میشد و قدرت تکلم رو از من میگرفت، آخر سر با هزاربار جون کندن گفتم: مامان، من اصلا کس دیگهای رو دوست دارم و به من گفته تا به شما بگم که برای خواستگاری میان! مادرم رنگ از رخش پرید و فکر کنم بهخاطر برخورد پدرم میترسید که گفت: هیچ معلوم هست چی میگی

سایت همسریابی بهترین و بزرگترین همسر؟! مادر من، حرف من کجاش واضح نبود؟

سایت همسریابی بهترین و بزرگترین همسر؟! مادر من، حرف من کجاش واضح نبود؟ الان شما که اصرار میکنید ازدواج کنم، من هم با کسی ازدواج میکنم که لااقل دوسش دارم و نسبت بهش حس دارم، سایت همسریابی بزرگ کجاش بده؟ مادرم یکباره یخ زد و مثل برق گرفتهها خشکید و انگار حرف زدن سختش بود، ولی آخر سر گفت: سایت همسریابی بزرگترین میفهمی اگه بابات بفهمه که با یه پسر دوست بودی و بدتر از اون به خاطر سایت همسریابی بهترین همسر بزرگترین داری میثم هم رد میکنی، چیکار میکنه؟

از پشت میز بلند شدم و همانطور که داشتم از آشپزخونه خارج میشدم، گفتم: بزرگترین سایت همسریابی من، الان دیگه مثل قدیم نیست که ندیده و چشم بسته و بدون اینکه به طرف حسی داشته باشی، بگی بزرگترین سایت همسریابی بین المللی. گذشت اون دوران، الان دوره تکنولوژی و عرصه ارتباطاته. و همانطور ادامه دادم

مطالب مشابه