ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل رضا
رضا
42 ساله از شیراز
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
46 ساله از آبادان
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل سیامک
سیامک
43 ساله از تبریز
تصویر پروفایل جلال
جلال
58 ساله از تهران
تصویر پروفایل غزل
غزل
33 ساله از مشهد
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل میترا
میترا
47 ساله از شهریار
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد
محمد
37 ساله از کرج

سایت همسریابی همسر جون برای همگان

همسر جون؟ لبخند زدم و سر تکون دادم. او نفس عمیقی کشید و گفت: -ببین سایت همسریابی همسر جون ازت خواستم بیایی اینجا تا راجع به خودمون صحبت کنیم.

سایت همسریابی همسر جون برای همگان - همسریابی


تصویر سایت همسریابی همسر جون برای همگان

وقتی کنارش نشستم عطر تندش مشامم رو ازرده کرد. با اینکه بوی عطرش خوش بود اما سایت همسریابی همسر جون همیشه بوی عطر سروش رو دوست داشتم. سرم رو تکون دادم و با خودم گفتم که این تازه اول راهه. از فردا باید همه چیزش رو با سروش مقایسه کنی و چقدر این موضوع من رو ازار میداد. پرهام بعد از اینکه کمی از دانشگاه فاصله گرفت با صدایی ارام پرسید: -خوبی؟ سر بلند کردم و به سایت همسریابی همسر جون جذابش نگاه کردم. موهایش رو به طرز زیبایی ارایش کرده بود. لبخند زدم و گفتم: -ممنونم. شما خوبید؟ بدون اینکه توجه ای به سوالم داشته باشه پرسید: -همسر جون و سامان خوب بودند؟ سرم رو برگردوندم و در حالی که بیرون رو تماشا میکردم گفتم: -سالم رسوندند خدمتتون. -ناهار که نخوردی؟

همونطور بدون اینکه نگاهش کنم اروم جواب منفی دادم و او هم بر سرعت ماشین اضافه کرد.

بین دو نفر رو میشکست اما از سایت همسریابی همسر جون

در این جور مواقع صدای ضبط سکوت ما بین دو نفر رو میشکست اما از سایت همسریابی همسر جون من صدایی جز صدای همسر جون در فضا پخش نمیشد. بعد از سفارش غذا سر به زیر انداختم و دسته کیفم رو به چنگ کشیدم. نگاه میخکوب او رو روی صورتم حس میکردم. صدای موزیک مالیمی در فضا طنین انداخته بود و صدای صحبت های دیگران و قاشق و چنگالهایی که به ظرف میخورد ملودی جالبی ایجاد کرده بود. بعد از مدتی مکث که افکار اشفته ام رو جمع و جور کردم سکوت ایجاد شده بینمون رو شکستم و گفتم: -خوب اقای دکتر برای چی میخواستید من رو ببینید؟ او نگاهش رو از روی چشمانم به لبهام سر داد و گفت: -یعنی گفتن پرهام اینقدر سخت تر از گفتن همسر جون؟ لبخند زدم و سر تکون دادم. او نفس عمیقی کشید و گفت: -ببین سایت همسریابی همسر جون ازت خواستم بیایی اینجا تا راجع به خودمون صحبت کنیم. خودمون؟ چند بار این کلمه رو در ذهنم تکرار کردم و منتظر شدم تا ادامه بدهد. -من.. .

راستش من هر کاری کردم نتونستم فراموشت کنم. اصالً چرا باید فراموشت میکردم؟ مگه تو اصل قضیه که خودتی تفاوتی ایجاد شده؟ من پاییز رو دوست داشتم و دارم و خواهم داشت.حاال چه قبالً ازدواج کرده باشه چه یه بچه هم داشته باشه. میفهمی چی میگم پاییز؟ در اصل تو برای من مهمی. زندگی با تو برام مهمه. نمیگم ناراحت نشدم وقتی فهمیدم قبالً ازدواج کردی. نمیگم نرنجیدم وقتی فهمیدم بچه داری. اما با همه ناراحتی که اون لحظه داشتم مزیت های سایت همسریابی همسرجون به همون نسبت عالقه ام به تو زیاد شده. فکر میکردم تو منو بازی دادی.

سایت همسریابی همسر جونم رفتارت با من طوری نبود

اما وقتی به رفتارت توی اون مدت فکر کردم دیدم اصالً اینطور نیست. سایت همسریابی همسر جونم رفتارت با من طوری نبود که من رو به سمتت بکشونی. همیشه حریم خاصی بین من و تو خودت قرار میدادی و هیچ وقت از فیلترهایی که بین من و خودت ایجاد کرده بودی گذر نمیکردی. حتی همین مزیت های سایت همسریابی همسرجون. نفس عمیقی کشید و در حالی که من مسخ سخاوتش شده بودم ادامه داد: -حاال که ازت خوساتم بیای اینجا تنها به این علت بوده که ازت خواستگاری کنم.

ازت بخوام شریک زندگیم بشی. نگاهم رو از ظرف غذام گرفتم و گفتم: -ببینید اقای دکتر اینکه شما اینقدر سخاوت دارید هیچ شکی درش نیست. شما انسان فهمیده و مزیت های سایت همسریابی همسرجون مقامی هستید. اما... -سایت همسریابی همسر جونم چی؟ -گاهی اوقات اون چیزیهایی که ما اطرافمون می بینیم حقیقت ندارند. شما در حال حاضر دختری رو می بینید که تا دو سه ماه دیگه لیسانس میگیره. دختری رو میبینید که توی یکی از خونه های شیک در یکی از بهترین مناطق تهران ساکنه. شما دختری رو می بینید که یکبار ازدواج ناموفق داشته و یه فرزند هم ثمره همین سایت همسریابی همسر جونم بوده. اما حقیقت اینجوری که مقابل دیده شما قرار گرفته نیست. من... نمیدونم چطور بهتون بگم. حقیقت جور دیگه ایه. اگه چند سال قبل بود مسلماً برای من گفتن حقیقت خیلی ساده تر بود. اما االن نه. من نمیتونم پرده از سایت همسریابی همسر جونم بردارم که برای خودم شبیه یه کابوسه. پرده از زندگی بردارم که تنها به همون علت خانواده همسر جون من رو طرد کردند... ساکت شدم و بغضی که مزیت های سایت همسریابی همسرجون گلوم شده بود رو فرو خوردم. پرهام لیوانی نوشیدنی مقابلم گرفت

مطالب مشابه