انقدر که دلم میخواد جیغ بکشم و بگم تو چی کار کردی با دل همسریابی پزشک لعنتی؟! به پذیرایی رفتم و با دیدن امیری که روی همسریابی پزشکان به خواب رفته بود، مجدد راهم رو به اتاق کج کردم و با یه پتو به داخل حال برگشتم. پتو رو مرتب روی همسریابی پزشک کشیدم و با شیطنت دستی هم لابه لای موهای بهم ریخته شده اش کشیدم.. .
سایت همسریابی پزشکان رفتم
پس از شستن دست و صورتم به سایت همسریابی پزشکان رفتم و صبحانهای مختصر برای خودم آماده کردم. قبل از اینکه اولین لقمه رو توی دهنم جا بدم صدای خشدار امیر توجهام رو جلب کرد. نیمی از بدنم و به عقب چرخش دادم و به ورودی آشپزخونه که پشت سرم قرار داشت چشم دوختم. امیر در بارگاه کانال همسریابی پزشکان ایستاده بود و با لبخند ملیحی خیرهام شده بود.
فکر نمیکردم بتونی بیدارشی! اشارهای به لقمهی مربا و خامهی توی دستم زدم و گفتم: شکم گرسنه خواب نمیزاره برای آدم... صبحانه میخوری؟! لقمه رو داخل دهنم گذاشتم و با لذت شروع به جویدنش کردم تا مزه شیرین مربای سیب از میون خامه و نون همسریابی پزشک بیرون بزنه! همسریابی پزشکان پس چی که صبحانه میخورم!
کانال همسریابی پزشکان از گرسنگی توی وجودم پیدا نشد
خودش از داخل یخچال پنیر و کره رو بیرون آوورد و سایت همسریابی پزشکان چیدن میز شد. پس از اینکه معدهام پر شد و کانال همسریابی پزشکان از گرسنگی توی وجودم پیدا نشد به اتاقم برگشتم.
گوشی همراهم رو توی دستم فشردم، روی تخت به پهلو دراز کشیدم. شمارهی سایت همسریابی پزشک و لمس کردم و صدا رو روی پخش گذاشتم. بعد از شنیدن بوقهای ممتمد صدای پر انرژی آرتام گوشهام رو نوازش کرد.
گروه همسریابی پزشکان...! - سلم همسریابی پزشکان مگه قرار نبود ساعت شش بیای دنبالم پس چیشد؟! ساعت داره به هفت میرسه! دلخور و عصبانی نبودم فقط دلم سر صبحی، هوس قربون صدقههای آرتامش رو کرده بود. - معذرت میخوام خانم گل!. . . الان دارم میام عزیزِ دل آرتام! . . . پس از اینکه حسابی دلم از نجواهای شیرین و عاشقانهی معشوقش سیر شد به سایت همسریابی پزشکان پانزده دقیقهایمون خاتمه دادیم. دکمههای همسریابی پزشک رو که بستم مقابل آینه قرار گرفتم و به سیمای شاد خودم زل زدم.
لبخند پر رنگی روی لبهام طرح کشید و گونههام رو برجسته کرد. - رستا!. . . من اولین کسی هستم که سایت همسریابی پزشک جدیدت رو بهت تبریک میگه! دستی برای خوده درون آینه تکون دادم و گفتم: زندگی تازه مبارک!
ذوقزده از حرکات همسریابی پزشکان دهنم رو پوشندم و شروع کردم به خندیدن. سایت همسریابی پزشکی هیچ وقت از این کارها خوشم نمی اومد اما حالا از شدت خوشی داشتم کانال همسریابی پزشکان میشدم و همون کارهایی که یه زمانی مورد پسندم نبودند رو انجام میدادم. تقهای به در خورد و بعد هم امیر بود که گفت: گروه همسریابی پزشکان میتونم بیام داخل اتاقت؟ تک سرفهای کردم تا اثرات خنده از چهرهام محو بشه. - بیا سایت همسریابی پزشک! در باز شد و امیر با دیدنم لبخند دندون نمایی زد.