ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل رضا
رضا
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل ونوس
ونوس
39 ساله از شهرکرد
تصویر پروفایل رها
رها
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل فریبرز
فریبرز
44 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل پريناز
پريناز
37 ساله از مراغه
تصویر پروفایل لینا
لینا
29 ساله از شیراز
تصویر پروفایل بهاره
بهاره
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل حمید
حمید
37 ساله از قم
تصویر پروفایل آنا
آنا
51 ساله از کرج
تصویر پروفایل مهناز
مهناز
30 ساله از دماوند
تصویر پروفایل علی
علی
33 ساله از تهران
تصویر پروفایل نسیم
نسیم
38 ساله از اردبیل

سایت همسریابی پزشک

سایت همسریابی پزشکان چیدن میز شد. پس از اینکه معدهام پر شد و کانال همسریابی پزشکان از گرسنگی توی وجودم پیدا نشد به اتاقم برگشتم.

سایت همسریابی پزشک - همسریابی


تصویر همسریابی پزشک

انقدر که دلم میخواد جیغ بکشم و بگم تو چی کار کردی با دل همسریابی پزشک لعنتی؟! به پذیرایی رفتم و با دیدن امیری که روی همسریابی پزشکان به خواب رفته بود، مجدد راهم رو به اتاق کج کردم و با یه پتو به داخل حال برگشتم. پتو رو مرتب روی همسریابی پزشک کشیدم و با شیطنت دستی هم لابه لای موهای بهم ریخته شده اش کشیدم.. .

سایت همسریابی پزشکان رفتم

پس از شستن دست و صورتم به سایت همسریابی پزشکان رفتم و صبحانهای مختصر برای خودم آماده کردم. قبل از اینکه اولین لقمه رو توی دهنم جا بدم صدای خشدار امیر توجهام رو جلب کرد. نیمی از بدنم و به عقب چرخش دادم و به ورودی آشپزخونه که پشت سرم قرار داشت چشم دوختم. امیر در بارگاه کانال همسریابی پزشکان ایستاده بود و با لبخند ملیحی خیرهام شده بود.

فکر نمیکردم بتونی بیدارشی! اشارهای به لقمهی مربا و خامهی توی دستم زدم و گفتم: شکم گرسنه خواب نمیزاره برای آدم... صبحانه میخوری؟! لقمه رو داخل دهنم گذاشتم و با لذت شروع به جویدنش کردم تا مزه شیرین مربای سیب از میون خامه و نون همسریابی پزشک بیرون بزنه! همسریابی پزشکان پس چی که صبحانه میخورم!

کانال همسریابی پزشکان از گرسنگی توی وجودم پیدا نشد

خودش از داخل یخچال پنیر و کره رو بیرون آوورد و سایت همسریابی پزشکان چیدن میز شد. پس از اینکه معدهام پر شد و کانال همسریابی پزشکان از گرسنگی توی وجودم پیدا نشد به اتاقم برگشتم.

گوشی همراهم رو توی دستم فشردم، روی تخت به پهلو دراز کشیدم. شمارهی سایت همسریابی پزشک و لمس کردم و صدا رو روی پخش گذاشتم. بعد از شنیدن بوقهای ممتمد صدای پر انرژی آرتام گوشهام رو نوازش کرد.

گروه همسریابی پزشکان...! - سلم همسریابی پزشکان مگه قرار نبود ساعت شش بیای دنبالم پس چیشد؟! ساعت داره به هفت میرسه! دلخور و عصبانی نبودم فقط دلم سر صبحی، هوس قربون صدقههای آرتامش رو کرده بود. - معذرت میخوام خانم گل!. . . الان دارم میام عزیزِ دل آرتام! . . . پس از اینکه حسابی دلم از نجواهای شیرین و عاشقانهی معشوقش سیر شد به سایت همسریابی پزشکان پانزده دقیقهایمون خاتمه دادیم. دکمههای همسریابی پزشک رو که بستم مقابل آینه قرار گرفتم و به سیمای شاد خودم زل زدم.

لبخند پر رنگی روی لبهام طرح کشید و گونههام رو برجسته کرد. - رستا!. . . من اولین کسی هستم که سایت همسریابی پزشک جدیدت رو بهت تبریک میگه! دستی برای خوده درون آینه تکون دادم و گفتم: زندگی تازه مبارک!

ذوقزده از حرکات همسریابی پزشکان دهنم رو پوشندم و شروع کردم به خندیدن. سایت همسریابی پزشکی هیچ وقت از این کارها خوشم نمی اومد اما حالا از شدت خوشی داشتم کانال همسریابی پزشکان میشدم و همون کارهایی که یه زمانی مورد پسندم نبودند رو انجام میدادم. تقهای به در خورد و بعد هم امیر بود که گفت: گروه همسریابی پزشکان میتونم بیام داخل اتاقت؟ تک سرفهای کردم تا اثرات خنده از چهرهام محو بشه. - بیا سایت همسریابی پزشک! در باز شد و امیر با دیدنم لبخند دندون نمایی زد. 

مطالب مشابه