ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل سجاد
سجاد
25 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل سامان
سامان
42 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
46 ساله از آبادان
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل وحید
وحید
38 ساله از تبریز
تصویر پروفایل میترا
میترا
47 ساله از شهریار
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل فرید
فرید
35 ساله از سنندج
تصویر پروفایل علی
علی
28 ساله از اراک

سایت همسر یابی هرات را اینجا پیدا کنید

داخل سایت همسر یابی هرات شدند و به نوبت ایستادند. .. سرش را روی بازوی سایت همسر یابی هرات گذاشت و دستش را توی دستش قرار داد...

سایت همسر یابی هرات را اینجا پیدا کنید - همسر یابی هرات


آدرس سایت همسر یابی هرات

اونجا هم بود مشکلی نبود؛کولت میکردم! با خنده نگاهش کرد؛شک نداشت این کار را میکرد! داخل سایت همسر یابی هرات شدند و به نوبت ایستادند. .. سرش را روی بازوی سایت همسر یابی هرات گذاشت و دستش را توی دستش قرار داد...صدای زنگ موبایلش بلند شد؛از داخل کیفش خارج کرد؛شماره ناآشنا بود با خودش فکر یعنی کیه؟ جواب داد: -بفرمائید؟ صدایی نیامد؛دوباره گفت: -الو؟ - سایت همسر یابی هرات؟

این صدا! این که. .. مثل خودش اسمش را صدا زد: -لیندا؟ سایت همسریابی در کابل نگاهش کرد و صدای لیندا به گوشش رسید: -خوبی؟ بلند شد؛کمی از سایت همسر یابی هرات فاصله گرفت: -معلومه که خوبم! کجایی تو؟ - اومدم تهران، میخوام ببینمت! دلم برات تنگ شده! بغض کرد؛بزور جلوی ریزش اشکهایش را گرفت و گفت: -فردا صبح ساعت ده بیا کافی شاپ روبروی دانشگاه...منتظرتم! - میام، مواظب خودت باش! آهی کوتاه کشید: -توام مواظب خودت باش! قطع کرد و چند ثانیه ای به موبایل توی دستش خیره شد! باورش نمی شد! بعد از آن همه وقت! - همسریابی در افغانستان؟

سایت همسریابی در کابل اخم کرد

برگشت سمت سایت همسر یابی هرات؛ سوالی نگاهش میکرد! نگاهش را فهمید: -لیندا بود! قرار گذاشتیم فردا ببینمش! سایت همسریابی در کابل اخم کرد؛ خواست حرفی بزند که اسم کانال همسریابی افغانستان را صدا زدند، بفرمایید نوبت شماست. یاس موبایلش را داخل کیفش گذاشت و دست همسریابی در افغانستان را گرفت؛با لبخند نگاهش کرد که اخم همسریابی در افغانستان باز شد و او هم لبخند زد! فعلا بیخیال همه چیز! الان مهم دختر کوچولویش بود که تا چند روز دیگر مهمانشان میشد! باهم وارد اتاق شدند؛دکتر با دیدنشان لبخند زد: -به به مامان بابای خوش ذوق...خوش اومدید.

سایت همسر یابی هرات لبخند زد: -ممنون. دکتر اشاره کرد به تخت: -دراز بکش عزیزم. کانال همسریابی افغانستان کیفش را به دست سایت همسر یابی هرات داد و روی تخت دراز کشید...مانتویش را بالا داد و دکتر کمی مایع روی شکم کاملا برآمدهاش زد و دستگاه را روی شکمش گذاشت. .. - دختر کوچولوتون سالم سالمِ و تا چند روز دیگه میخواد بیاد پیشتون! یاس نگاهش را با ذوق به سایت همسریابی در کابل دوخت و نگاه همسریابی در افغانستان پر از حس خوب بود! حس خوبی که تا عمق جان یاس نفوذ کرد! - خب عزیزم میتونی بلند بشی، مشکلی نیست.

کانال همسریابی افغانستان با همان لبخند

کانال همسریابی افغانستان با همان لبخند روی لبش به کمک سایت همسر یابی هرات بلند شد و بعد از تحویل برگه با تشکری مفصل از سونوگرافی خارج شدند و سمت مطب دکتر رفتند. .. دکتر با دیدن جواب سونوگرافی سرش را تکان داد و در حالی که روی برگهی توی دستش زمان بستری را یادداشت میکرد گفت: -برای پنج روز دیگه تاریخ بستری شدنتو نوشتم اما اگر زودتر دردت گرفت برو بیمارستان باهام تماس بگیر...هر وقت شد خودمو می رسونم!

یاس بلند شد؛ برگه را همراه جواب سونوگرافی برداشت و با تشکر از مطب خارج شد...سایت همسر یابی هرات با دیدنش بلند شد و سمتش رفت: -چی شد عزیزم؟ - هیچی، برگه ی بستری رو برای پنج روز دیگه نوشت.

مطالب مشابه