ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل علی
علی
56 ساله از کرج
تصویر پروفایل پريناز
پريناز
37 ساله از مراغه
تصویر پروفایل جهان
جهان
28 ساله از بندر عباس
تصویر پروفایل نسیم
نسیم
38 ساله از اردبیل
تصویر پروفایل شهلا
شهلا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل حسام
حسام
31 ساله از تبریز
تصویر پروفایل ونوس
ونوس
39 ساله از شهرکرد
تصویر پروفایل مهناز
مهناز
30 ساله از دماوند
تصویر پروفایل محمد
محمد
35 ساله از کرج
تصویر پروفایل آنا
آنا
51 ساله از کرج
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
30 ساله از اهواز
تصویر پروفایل لینا
لینا
29 ساله از شیراز

شعر هاي عاشقانه جدید

شعر هاي عاشقانه به معشوقی فکر میکرد که تا ابد کنارش میموند ولی من چی؟! شعر های عاشقانه کوتاه من به عشقی گره خورده که نمیدونم ممنوعه است

شعر هاي عاشقانه جدید - شعر هاي عاشقانه


شعر هاي عاشقانه با متن

خیلی بد شدم؟ پلکی زد و از روی شعر های عاشقانه کوتاه بلند شد. نه... نه اصل ا!

به طرفم اومد، با چشمهای زیباش که مهر و محبت توش ریخته شده بود نگاهم کرد و ادامه داد. مثل همون ماهه شدی که شبها توی آسمون میدرخشه! همون قدر زیبا... همون قدر چشمگیر! شعر هاي عاشقانه اتمام گفته اش دست چپم رو توی دستش گرفت و فشاری به دستم آوورد.

شعر های عاشقانه غمگین تعریفی که از من کرد شکی ندارم که گونه هام گلگون شدند؛ چون که قلبم توی شیرینی خاصی فرو رفت و برای چند لحظه خون رو فقط به گونههام پمپاژ کرد. دستم رو که رها کرد به طرف خروجی راه افتاد و منم پشت سرش گام برداشتم. توی طول مسیر دستی به لپ چپم کشیدم، هنوز هم ملتهبه! سوار ماشین شدیم و به طرف تالاری که عروسی در اونجا برگزار میشد حرکت کردیم. در راه نطق هر دومون کور شده بود، هم من هم رستا. هیچ کدوم شعر هاي عاشقانه به حرف زدن نبودیم اما ذهنهامون، ذهن هر دومون کلی حرف داشتن برای گفتن.

حرفهایی که قلبهامون تأییدش میکردند. شعر هاي عاشقانه به معشوقی فکر میکرد که تا ابد کنارش میموند ولی من چی؟! شعر های عاشقانه کوتاه من به عشقی گره خورده که نمیدونم ممنوعه است یا شعر های عاشقانه مولانا سرانجامی داره یا نه؟! »! این سردرگمی برای یه عاشق یعنی مرگ تدریجی، یعنی هر روز باید « شایدها بمیری برای شاید دوستم داره! شاید اون هم مثل من عاشقه!. .. شاید عاشقم نیست که چیزی نمیگه! آره همین که میگم عاشقم نیست میمیرم، جالبه که من هر روز اینها رو مرور میکنم و در شعر های عاشقانه حافظ قلبمه که میمیره! بعد از پارک ماشین و ورودمون به تالار با سهیل جون سلم و احوالپرسی کوتاهی کردیم. مرکزیترین میز رو که به جایگاه شعر های عاشقانه جدید اشرف قائل میشد و انتخاب کردیم.

شعر های عاشقانه سعدی مختلط شرکت نداشتم

روی صندلی که نشستم احساس ناخوشی تمامم رو در برگرفت، آخه من تا به حال توی شعر های عاشقانه سعدی مختلط شرکت نداشتم یا بهتر بگم هیچ شعر های عاشقانه مولانا به این کار نداشتم! ولی حالا مجبورم ساعتی رو توی مجلسی بگذرونم که باب میلم نیست. با ابروهای به هم گره خوردهام نگاهی به اطراف انداختم که صدای دست زدن و کل کشیدن بلند شد. از صندلی جدا شدم و با لبخند به نگین و رهام که شعر های عاشقانه حافظ عروس و داماد رو به تن کرده بودند چشم دوختم. لحظهای قلبم به درد اومد، نه از روی غصه بلکه از روی حسادت

همه به مقصد رسیده بودند اما من!. . . شعر های عاشقانه مولانا به سر رسید قصههاشون و گفتند اما من، هنوز توی یکی بود یکی نبود پرسه میزنم! نگاهم رو که با قطرات ریز و درشت اشک آمیزه شده بود به طرف امیر سوق دادم. بیخبر از هر جا با گوشی موبایلش درگیر بود و نگاه یا حتی اهمیتی هم به اطرافش نداشت. دلخور ازش رو برگردوندم که نگاه شعر های عاشقانه غمگین تور نگینی شد که درون لباس عروس تفاوتی با فرشته ها نداشت.

شعر های عاشقانه سعدی اینکه رهام خیلی غرق شادی و رسیدن

لبخند تلخی به روم زد که کم مونده بود قطرهی سمج اشک از شعر هاي عاشقانه چشمهام پایین بیفته! دست رهام رو با اکراه گرفت اما شعر های عاشقانه سعدی اینکه رهام خیلی غرق شادی و رسیدن به معشوقش شده بود که متوجهی تلخیهای عروسکش نبود! شعر های عاشقانه کوتاه صحن نگاهم رو قاب گرفت و بغض پنجه بر در دیوار حنجره می ساید، پاییز فروغ در سراچه ی احساسم می وزه، انگار دستی اون قدر گلویم رو فشار میده که دم و بازدم برام بشه آرزویی غیرممکن! دلم تنگ می شود برای تو برای لحظاتی که هی هیچ وقت نشد با تو سپری کنم درست مثل عروسی! برای تو دلتنگ می شه، 

مطالب مشابه