ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل پریسا
پریسا
38 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل محمد
محمد
21 ساله از بجنورد
تصویر پروفایل سُرمه
سُرمه
42 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
46 ساله از آبادان
تصویر پروفایل یکتا
یکتا
25 ساله از مشهد
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل مینو
مینو
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل امیر حسین
امیر حسین
26 ساله از تهران
تصویر پروفایل میترا
میترا
47 ساله از شهریار
تصویر پروفایل رامین
رامین
38 ساله از شهرکرد
تصویر پروفایل نیوشا
نیوشا
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل سروش
سروش
43 ساله از تهران

شما به دنبال صیغه در همدان هستید؟

با هم رفتیم برای دفتر صیغه در همدان حلقه خریدیم. و صيغه در همدان از دفتر صیغه در همدان خواستگاری کرد و در این میان باز هم تنها دل بی صاحب من بود که خون شد!

شما به دنبال صیغه در همدان هستید؟ - صیغه همدان


صیغه یابی در همدان

مرکز صیغه در همدان می خوام به عنوان

خیلی وقت بود که او را ندیده بودم ولی می دانستم که قرار است بیاید... نهان گاه امید و آرزوی من، صیغه در همدان قرار بود بیاید. و آمد... آمد و آن نگاه آتش افروز را به من دوخت و مرا گرم کرد. و بعد آتش زد و بعد خاکستر کرد... -مرکز صیغه در همدان می خوام به عنوان یه صیغه موقت در همدان یه چیز خیلی مهم بهت بگم و ازت خواهش می کنم یه کاری برام انجام بدی. یارا از من جان می خواست... می دادم! با چشم های د رخشان و پر عشق به او زل زدم و او گفت: -راستش یکم خجالت می کشم بهت بگم. تا حالا از این کارا نکردم. صیغه یابی در همدان که خجالت می کشید تا حرف دلش را به گوید...

البته خجالت از شرمندگی نبود از حیایش بود! شما بودید عاشق تر نمی شدید؟ -یارا بگو... مطمئن باش هر کاری از دستم بربیاد انجام می دم. و هر کاری هم که از دستم بر می آمد انجام دادم! صیغه در همدان به من چشم دوخت... منی که در دنیای دیگری سیر می کردم. -مُرکا... من... من عاشق شدم. قلبم که سینه ام را شکافت و مرکز صیغه در همدان از تنم پرواز کرد. رنگم پرید و مطمئنا آن شخص من نبودم! به سختی گفتم: -عاشق کی؟ و او گفت: -دخترعموت... دفتر صیغه در همدان! ترگل! ترگلی که راز دلم را می دانست اما من نامرد نبودم و نامردی نکردم و به ترگل گفتم...

از دفتر صیغه در همدان خواستگاری کرد

دفتر صیغه در همدان هم از آن نیشخند های پیروزی اش به من زد و قبول کرد. حسی که آن موقع داشتم را هنوز هم دارم. تنها چیزی که می توانم بگویم این است که ویران می کند و لهت می کند. این که معشوقت بیاید راست راست شماره صیغه در همدان زل بزند و بگوید: -عاشق شدم! من هم عاشق شدم... ولی معشوق من سه روز پیش آمد و گفت که می خواهد عشقش را سوپرایز کند چقدر دل من خون شد. سوپرایزش هم یک حلقه ی تک نگین بود و یک زانو زدن ناقابل! با هم رفتیم برای دفتر صیغه در همدان حلقه خریدیم. و صيغه در همدان از دفتر صیغه در همدان خواستگاری کرد و در این میان باز هم تنها دل بی صاحب من بود که خون شد!

دو روز بعد حالم زیاد خوب نبود... یعنی این چند وقته کلا حالم خوب نبود! غرغرهای زن صیغه در همدان به جان صیغه در همدان هم بدتر اعصابم را به هم می ریخت و به جایی رسیده بود که حتی دلم می خواست خود به صيغه در همدان زنگ بزنم و از او بخواهم که به دیدن یوتاب بیاید. همین طور که سرگردان در خانه می چرخیدم، به طرف آشپزخانه رفتم. یوتاب طبق معمول مشغول پخت و پز بود.

همه اش سهم صیغه یابی در همدان می شد

اصلا زن صیغه در همدان را ول می کردی صبح تا شب فقط غذا می پخت و آن همه غذایی که درست می کرد برای خودش و من و ملینا زیادی بود! آخرش هم یا مجبور می شد آن ها را داخل فریزر بگذارد که خراب نشود و بعدش هم غذای مانده را هیچ کداممان نمی خوردیم و همه اش سهم صیغه یابی در همدان می شد. پوفی کشیدم و دهانم را باز کردم و حرف از دهانم در نیامده تلفن زنگ خورد. تلفنی که در آشپزخانه بود را برداشت و با نگاه به شماره ی آن اخمی کرد و به من نگاه کرد.

لب زدم: -کیه؟ با همان اخم که رفته رفته غلیظ تر می شد، گفت: -صیغه در همدان است! ابرو بالا انداختم که او تماس را وصل کرد و صدای طلبکارش، هم در گوش من و هم در گوش یارا پیچید! صيغه در همدان: . ... نمی دانم یارا چه گفت که یوتاب با حرص غرید: -سلام به داداش بی معرفتم... با دروغات حالم خیلی خوبه.

مطالب مشابه