ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل محمد
محمد
37 ساله از ورامین
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل علی
علی
64 ساله از تهران
تصویر پروفایل محسن
محسن
33 ساله از یزد
تصویر پروفایل رضا
رضا
21 ساله از کازرون
تصویر پروفایل سهیل
سهیل
28 ساله از شیراز
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
46 ساله از آبادان
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل مونا
مونا
32 ساله از قم
تصویر پروفایل مجتبی
مجتبی
39 ساله از تهران

صفحه ورود به سایت همسریابی طوبی چیست؟

صفحه ورود به سایت همسریابی طوبی، نمیدونی چقدر دنبالت گشتم، نه اثری از تو بود نه ورود به سایت همسریابی طوبی! کجا بودی عزیز من؟

صفحه ورود به سایت همسریابی طوبی چیست؟ - سایت همسریابی طوبی


سایت جدید همسریابی طوبی

تو یادگاریه ورود اعضا به سایت همسریابی طوبی

سرنوشت ما را بهم میرساند اما او زودتر به حرف آمد، لبش چند باری زیرلب اسمم را تکرار کرد و نگاهش تغیر یافت: -صفحه ورود به سایت همسریابی طوبی؟ تو... تو. .. بی اراده دستم رفت سمت گردنبندم و بازش کردم، پاندول وار جلوی چشمهایش چرخاندم و با بغض گفتم: -ببین، اینم یادگاریه برا من، مثل تو یادگاریه ورود اعضا به سایت همسریابی طوبی! دیدم که چشمهایش پر شد، دستش به سمت صورتم آمد و اشکم را گرفت، دستهایم را باز کردم و دور گردنش حلقه کردم و محکم بغلش کردم، دستش دور تنم حلقه شد و مثل خودم محکم تو آغوشش فشارم داد: -صفحه ورود به سایت همسریابی طوبی، نمیدونی چقدر دنبالت گشتم، نه اثری از تو بود نه ورود به سایت همسریابی طوبی! کجا بودی عزیز من؟

هق زدم و میون گریه گفتم: باور نکردم، عمو گفت توام مردی، توام رفتی پیش مامان بابا اما باور نکردم، به جون خودت باور نکردم. باز هق زدم و گفتم: -نمیدونی چقدر تنها بودم، نمیدونی چقدر عذاب کشیدم، به موقع اومدی صفحه ورود به سایت همسریابی طوبی، خیلی به موقع، دوباره هق زدم و اشکهایم سر شانه و تیشرتش را خیس کرد و متوجه شدم را روی سرم و لبخندی کوتاه میون گریه رو لبهایم نشست. از آغوشش جدایم کرد، نگاهش را جز جز صورتم گرداند و گفت: -چقدر شبیه مامانی! خندیدم و دستم را روی صورتش قرار دادم و باز گفت: -دیگه تنهات نمیذارم صفحه ورود به سایت همسریابی طوبی، قول شرف میدم حتی یه ثانیه هم ازت دور نشم، تو تمام زندگی منی، تو همه کسمی تو این دنیا!

آب دهانم را قورت دادم و بوسه هاش روی پیشانیام نشست و من پر شدم از آرامش، آرامشی که چندین سال بود در حسرتش بودم! دستم را گرفت: -پاشو، پاشو بریم! شالم را روی سرم مرتب کردم و بلند شدم، کفش نداشتم، یاسین با اخم پرسید: -کفش چرا نداری؟پا برهنه بودی سرم را پایین انداختم که دستش را زیر چانه ام گذاشت و سرم را بلند کرد: -بگو صفحه ورود به سایت همسریابی طوبی، بگو چه اتفاقایی برات افتاده؟از چی اونجوری فرار میکردی؟ نگاهی به نهال که نگاهم میکرد انداختم و روبه صفحه ورود به سايت همسريابي طوبي گفتم، مرگ مادر بزرگ و تمام ماجراها را، تمام چیزها و اتفاقهایِ مهمی را که تو نبودنش برایم افتاده بود. چیزی نگفت اما از نگاهش معلوم بود خیلی ناراحته، دستش را گرفتم و با لحنی آرام گفتم: -اما من فراموش کردم همشونو، تو که کنارم باشی دیگه یاد ورود اعضا به سایت همسریابی طوبی نه چندان شیرینم نمیافتم!

لبخندی کوتاه اما واقعی به ورود به سایت همسریابی طوبی پاشید

لبخندی کوتاه اما واقعی به ورود به سایت همسریابی طوبی پاشید و خم شد بغلم کرد و گفت: -اما من نمیتونم فراموش کنم! بیخیال حرفش، دستم را دور گردنش حلقه کردم و با تک خنده گفتم: -مواظب باش نندازیم! شوخی کردم اما صفحه ورود به سايت همسريابي طوبي جدی جوابم را داد: -نترس عمر من تا آخر دنیا مواظبتم! قرص شد، قرص قرص! دلم را میگویم، لحنش آنقدری جدی بود که لبخندم محو بشود و نگاهم پر شود از اشک و محبت، محبت به برادری که نزدیک هفده ساله دور بودم ازش!

 من دیگه میرم صفحه ورود به سايت همسريابي طوبي، بهت سر میزنم، کاری داشتی حتما باهام تماس بگیر. نگاهم را به نهال دوختم و با لبخند گفت: -مرسی واقعا نهال، زحمت کشیدی! ورود به سایت همسریابی طوبی هم لبخندی به رویم پاشید و با گفتن مواظب خودت باش و با خداحافظی از یاسین اتاق را ترک کرد. چند روزی از آن شب می گذشت و من تو خانه ی شیک و قشنگ صفحه ورود به سايت همسريابي طوبي بودم، یاسینی که تو این چند روز آن قدری بهم محبت کرده بود که عوض تمام آن سال ها در بیاید. حالم خوب بود، یعنی خوب برایم کم بود، خیلی کم! خوشحالی و خوشبختی را با تک تک سلولهایم احساس می کردم.

مطالب مشابه