ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل سیده فاطمه
سیده فاطمه
44 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل عباس
عباس
36 ساله از گرگان
تصویر پروفایل بارانا
بارانا
40 ساله از کرمان
تصویر پروفایل امیر
امیر
43 ساله از کاشان
تصویر پروفایل عسل
عسل
25 ساله از تبریز
تصویر پروفایل شهلا
شهلا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل احسان
احسان
27 ساله از خوی
تصویر پروفایل سعید
سعید
32 ساله از پاکدشت
تصویر پروفایل رضا
رضا
34 ساله از ساوه
تصویر پروفایل نجلا
نجلا
36 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل لاوین
لاوین
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل مینو
مینو
49 ساله از تهران

صیغه روزانه ارومیه با شماره و آدرس مرکز

مطمئنا صیغه روزانه ارومیه بود. دستم رو از رو صورتم جدا کردم. لحنش مهربون بود خوبی؟ پوزخند زدم و خیلی آروم گفتم باید خوب باشم؟ نگاهش رو از رو صورت گرفته ام

صیغه روزانه ارومیه با شماره و آدرس مرکز - صیغه روزانه


آدرس صیغه روزانه ارومیه

مطمئنا صیغه روزانه ارومیه بود. دستم رو از رو صورتم جدا کردم. لحنش مهربون بود خوبی؟ پوزخند زدم و خیلی آروم گفتم باید خوب باشم؟ نگاهش رو از رو صورت گرفته ام برداشت و به گلای رنگارنگ فرش خیره شد متاسفم! نمیدونم چی شد یهو. غصه نخور؛ اوضاع رو به راه میشه عزیز دلم. معنادار نگاهش کردم واقعا امیدواری درست بشه؟ چشم دوخت بهم و شونه ای بالا انداخت چی بگم؟ دست خودم نبود، خیلی عصبی بودم. کلافه و پریشون گفتم هیچی، هیچی نگو! و با غیض خاله ارومیه شدم و رفتم بالا.

رو دوست یابی ارومیه تلگرام نشستم

تا وارد اتاق شدم، بغض به گلوم چنگ انداخت. شالم رو عین وحشیا باز کردم و انداختم زمین. رو دوست یابی ارومیه تلگرام نشستم، زانوم رو به بغل گرفتم. خاله ارومیه همش یه اتفاق میافته ما جدا میشیم؟ داغی اشک رو تو چشمام احساس کردم؛ اما اهمیتی ندادم و بغضم رو پس زدم. باید باهاش حرف میزدم. شمارش رو گرفتم. یه بوق نخورده بود که برداشت. صداش ضعیف بود جانم؟ صدام به لرزه افتاد مسیح!

لحنش سرشار از مهر و دلجویی شد جان مسیح؟ لبم رو به دندون کشیدم تا مانع رها شدن بغضم بشم اینجوری شد؟ آه کشید و چیزی نگفت. یواش یواش حرف زدن مشکل میشد چرا صیغه ارومیه تلگرام؟ کانال ازدواج ارومیه مکث کرد و غمگینتر از خودم جواب داد منم هیچی نمیدونم صیغه روزانه ارومیه. داغونم... بابا یه کلمه هم چیزی نمیگه؛ فقط مدام تکرار میکنه که باید بیخیال تو بشم. بغض تو گلوم انقد سنگین شده بود که دیگه نمیشد مقاومت کرد. همزمان از هر دو چشمم یه قطره اشک، سر خورد پایین من نمیتونم به همین راحتی بیخیالت بشم صیغه ارومیه تلگرام. غم تو صداش موج میزد صیغه روزانه ارومیه گریه نکن! با این حرفش، بهتر نشدم که هیچ؛ بدترم شدم.

میون گریه هام گفتم تو نمیدونی من الان چه حالیم، نمیدونی. من از تو هم بدترم صیغه روزانه ارومیه، حالم خوش نیست. جون من اینجوری گریه نکن! صدای داد باباش از اونور کانال ازدواج ارومیه شد تو داری باهاش حرف میزنی؟ داری با اون دختره حرف میزنی؟ مگه نگفتم حق نداری اسمش رو بیاری؟ مسیحا گفت بابا... هیس!

نمیخوام چیزی بشنوم. صیغه ارومیه تلگرام خیلی آروم، طوری که فقط من بشنوم زمزمه کرد صیغه ارومیه تلگرام من بعدا بهت زنگ میزنم. و بوق پشت بوق... گوشی رو با صفحه روشن پرت کردم رو دوست یابی ارومیه تلگرام. سرم رو گذاشتم رو زانوم، و تا نفس داشتم اشک ریختم. خاله ارومیه یه سال بود همه خوشی هام زهرمارم میشد؟

به زحمت وارد کانال ازدواج ارومیه شدم

صبح وقتی بیدار شدم، درد بدی تو کل بدنم پیچید. بدون پتو خوابیده بودم، برای همین کلا بدنم خشک شده بود. صورتم جمع شد و به زحمت وارد کانال ازدواج ارومیه شدم. ساعت ده صبح بود. رفتم جلو آینه. دوست یابی ارومیه تلگرام ترسیدم! سرمه و خط چشم دور چشمام پخش شده بود. شبیه عروس مرده شده بودم. با شیر پاککن همه آرایشم رو پاک کردم. آبی به دست و صورتم زدم. بعد اینکه موهام رو مرتب کردم رفتم پایین. هر موقع ناراحت بودم؛ یا زیاد دنبال کانال ازدواج ارومیه میکردم اشتهام کور میشد. 

مطالب مشابه