جکسون: خیلی خب. فکر کنم بهتر باشه استفاده ی دوم رو ازت بکنیم. صیغه روزانه بجنوردی معصومی از دزدیده شدن معرفی همسر موقت به همراه مکان و آلبوم خیلی متاثر شه! آراد، بیارش! آراد به سمتم حمله کرد و دستهام رو گرفت. خودم رو روی زمین انداختم و همه صیغه روزانه بجنورد رو برای خالص شدن کردم. جیغ میکشیدم و دست و پا میزدم. عجیب بود که چرا از قدرت های خاصم استفاده نمیکردم.
صدای شلیک معرفی همسر موقت به همراه مکان و آلبوم
شاید چون به انسان بودن و عادی بودن عادت کرده بودم! صدای شلیک معرفی همسر موقت به همراه مکان و آلبوم من رو ساکت کرد. پای آراد تیر خورده بود. صدای عربدهی مردی رو شنیدم: ازش فاصله بگیر حیوون! آراد غرش کرد و من رو با تمام وجود گرفته بود. انگار چیز صیغه زن برهنه رو گرفته و نمیخواد از دستش بده. شماره تلفن زنان مطلقه بجنورد جکسون رو ندیدم. آراد به نهایت وحوش و خشمش رسیده بود. تازه فهمیدم صدای فریاد و معرفی همسر موقت به همراه مکان و آلبوم متعلق به محمدامین بوده.
آراد از خشم و درد بازوم رو گاز گرفت. جیغ بنفشی کشیدم که توی شلیک گلولهی بعدی گم شد. فهمیدم گلوله ی قبلی به پای آراد خورده و این یکی توی دستش. چرا نمیرفت؟ چرا ولم نمیکرد؟ گریه میکرد؟ مگه اون هم بلد بود؟ فقط من میفهمیدم داره گریه میکنه! منی که میدونستم اون گریه کردن بلد نیست! صیغه روزانه بجنوردی احساسات رو نمیفهمید. بازوم میسوخت و صیغه زن برهنه فقط تونستم زمزمه کنم: برو. زنده بمون!
دود محو شد و من مثل یه پرنده ی مرده، کف موزائیک های پارک افتاده بودم. از درد پلک هام رو روی هم فشار میدادم و چیزی نمیدیدم. فقط حس کردم توی بغل یکی کشیده شدم که انسان بود و این رو از بدن گرمش فهمیدم. دودها سرد بودن، مثل یخ! صیغه روزانه بجنورد شماره تلفن زنان مطلقه بجنورد چشمهات رو باز کن! یا چشمهام رو باز کردم و نگاهش کردم. با صدایی لرزان گفتم: خوبم. خوبم. چقدر شلوغ شده بود دور و برم. این همه آدم اینجا چه کار میکردن؟
خوبه پارک تا یه ربع پیش مثل شهر ارواح بود. از اینکه جلوی چشم این همه آدم امین من رو توی بغلش گرفته بود بدم میاومد. صیغه روزانه بجنورد نمی کشیدم فقط خوشم نمیاومد! امین نفس عمیقی کشید: معرفی همسر موقت به همراه مکان و آلبوم. صدمه دیدی؟ به زور نشستم و دستم رو روی بازوم گذاشتم. دودها هم مثل خیلی از صیغه روزانه بجنوردی شماره تلفن زنان مطلقه بجنورد قابلیت خود درمانی داشتن. برای همین نباید میگذاشتم امین متوجه بشه دستم زخمیه. خیلی راحت بلند شدم و ایستادم. امین هم ایستاد.
صیغه زن برهنه که داشتم
دستم رو گرفته بود و نگران نگاهم میکرد. متوجه جمعیت اطراف نبود؟ صیغه زن برهنه که داشتم از این میدونی که درست شده بود دیوونه می شدم! به تفنگش نگاه کردم و گفتم: این... تو باهاش شلیک کردی. نگران نباش. به آدمها آسیب نمیزنه. صیغه روزانه بجنوردی به موقع رسیدم وگرنه معلوم نبود چه صیغه روزانه بجنورد سرت میاومد! شماره تلفن زنان مطلقه بجنورد چی شده؟ انگار خونیه... بذار ببینم. خودم رو کنار کشیدم و گفتم: هیچی نیست فقط خون اون دود ریخته روی دستم. من زخمی نشدم. جای دندون های آراد هنوز روی بازوم و پارچه ی لباسم مونده بود.