ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل بارانا
بارانا
40 ساله از کرمان
تصویر پروفایل سعید
سعید
32 ساله از پاکدشت
تصویر پروفایل سیده فاطمه
سیده فاطمه
44 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل احسان
احسان
27 ساله از خوی
تصویر پروفایل نجلا
نجلا
36 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل امیر
امیر
43 ساله از کاشان
تصویر پروفایل رضا
رضا
34 ساله از ساوه
تصویر پروفایل لاوین
لاوین
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل عسل
عسل
25 ساله از تبریز
تصویر پروفایل عباس
عباس
36 ساله از گرگان
تصویر پروفایل شهلا
شهلا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل مینو
مینو
49 ساله از تهران

صیغه روزانه خرم آباد چقدر است؟

زن صیغه لرستان وگرنه چی؟ دفتر ازدواج موقت در خرم آباد به لحن عصبانیش نکردم و گفتم: باهاشون صحبت میکنی یا نه؟ امین پوفی کشید و گفت: صبر کن برم.

صیغه روزانه خرم آباد چقدر است؟ - صیغه روزانه


صیغه روزانه خرم آباد


دوست ندارم مثل تو خشک و بیمزه باشم، ولی میخوام صیغه روزانه خرم آباد هم به احمد برسه. عجب گرفتاری شدیم ها! گوشیم زنگ زد. نگاهی به دفتر ازدواج موقت در خرم آباد کردم. به انگلیسی سیو شده بود: من صیغه میشم نه مثل دخترهای پخمه "عشقم" سیوش کرده بودم و نه آقایی و نفسم و زندگیم و از اینجور چرت و پرتها!

برعکس من، اون خیلی با زن صیغه لرستان بود! شمارهم رو "دل آرام من" سیو کرده بود. وقتی دیدم نزدیک بود شاخ دربیارم. برعکس ظاهرش که خشک و جدی به نظر میاومد، ته دلش احساسات قشنگی پیدا می شد! تماس رو وصل کردم: بله؟ زینب با چشم های در حال ترکیدن از فضولی بهم زل زد و گفت: کیه؟ زن صیغه لرستان صیغه روزانه خرم آباد.

دفتر ازدواج موقت در خرم آباد آقا

دفتر ازدواج موقت در خرم آباد آقا امین. صیغه موقت صیغه میشم اینم شمارم قیافش پوکرفیس شد. زیر لب گفت: آقا امین! امین: جسارتا، دوباره میگم. اسمم محمد . خنده کوتاهی کردم. بله، باز یادم رفت. کاری داشتی؟ کجایی؟ یکم سکوت کردم. بعد پرسیدم: چطور؟ دست خودم نبود. عادت نداشتم کسی سینجیمم کنه و بخواد آمارم رو بگیره.

زینب هم از لحن سرد و بی احساسم تعجب کرده بود. امین که انگار ناراحت شده بود گفت: برای اینکه بدونم کجایی باید دلیل بیارم؟ خب... آره. میخوام با هم حرف بزنیم. مزاحم کارتون نباشم یه وقت؟ امین یکم عصبانی شد. دفتر ازدواج موقت در خرم آباد تیکه ننداز! زینب پیش توئه آره؟ آره پیش منه. صیغه موقت صیغه میشم اینم شمارم اعتراض کرد: مگه من بچهم که میگی پیش منه؟

زن صیغه لرستان رو میخورد

خوبه من راننده تم . لبخندی به زینب که داشت با حرص زن صیغه لرستان رو میخورد نثار کردم. امین من رو به خودم آورد. بگو کجایید. میگم، ولی به شرطی که قول بدی احمد رو هم بیاری. برای چی؟ برای اینکه همونقدر که من و تو نیاز به صحبت داریم این دوتا هم نیاز به صحبت دارن. اون آقا احمد احیانا یادش نرفته که زینب زنشه؟ پس چرا باید با من بیاد کافی شاپ؟ زینب با چشمهای گرد شده بهم زل زده بود.

امین: من صیغه میشم ما که نمیتونیم تو کار اونها صیغه روزانه خرم آباد کنیم! احمد کارش االن خیلی زیاده. واقعا وقت نداره که.... خب کار شما هم زیاده. در هر صورت اگه احمد آقا رو هم با خودت میآری، بگو آدرس رو بفرستم. وگرنه.... زن صیغه لرستان وگرنه چی؟ دفتر ازدواج موقت در خرم آباد به لحن عصبانیش نکردم و گفتم: باهاشون صحبت میکنی یا نه؟ امین پوفی کشید و گفت: صبر کن برم با احمد حرف بزنم. باشه.

هر وقت اوکی شد بهم پیام بده. خداحافظ. و قطع کرد. شاید از حرصش نمیخواست صبر کنه من هم من صیغه میشم کنم. زینصیغه موقت صیغه میشم اینم شمارم هق زد: صیغه روزانه خرم آباد! بلند شدم و رفتم به سمتش. بغلش کردم. غصه نخور. کاری میکنم باهات حرف بزنه. حق تو نیست که بخوای مثل من کتک کاری یاد بگیری. پس زن صیغه لرستان حلش کن. بهش بگو برات توضیح بده این کار کوفتیش تا کی ادامه داره.

مطالب مشابه