ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل میلاد
میلاد
31 ساله از گرگان
تصویر پروفایل زهرا
زهرا
43 ساله از ایرانشهر
تصویر پروفایل پویا
پویا
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل پریسا
پریسا
21 ساله از تهران
تصویر پروفایل شهلا
شهلا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل ابراهيم
ابراهيم
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل سیده فاطمه
سیده فاطمه
44 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل عسل
عسل
25 ساله از تبریز
تصویر پروفایل سمیه
سمیه
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل میثم
میثم
33 ساله از پل دختر
تصویر پروفایل رقیه
رقیه
35 ساله از تبریز
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
33 ساله از ارومیه

صیغه روزانه کرمان در کجا انجام می شود؟

این واقعا شرم نمیکنه اینجوری می آد جلوی من! با دادی که صیغه روزانه کرمان زد به خودم تکانی دادم و به سمت اتاق رفتم که لعیا خانوم هم یک لیوان آب قند داد دستم

صیغه روزانه کرمان در کجا انجام می شود؟ - صیغه


صیغه روزانه کرمان

من از انتظار متنفرم تا لباس میپوشم حاضر باش، وگرنه عواقبش پای خودتِ. به حوله حمومش نگاه کردم که پوشیده بود و با کلاهش موهایش را خشک میکرد. این واقعا شرم نمیکنه اینجوری میآد جلوی من! با دادی که صیغه روزانه کرمان زد به خودم تکانی دادم و به سمت اتاق رفتم که لعیا خانوم هم یک لیوان آب قند داد دستم و مجبورم کرد تا تهش بخورم.

زود خودم را در عرض ده دقیقه گربه شور کردم و بعد خشک کردن موهایم، لباسی پوشیدم و بیرون رفتم.

چون حتما خونه صیغه روزانه کرمانشاه لباس بود

لباس بر نداشتم چون حتما خونه صیغه روزانه کرمانشاه لباس بود، پس نیاز ندیدم. به صورت بی آرایشم نگاه کردم که خیلی بی روح شده بود. اینجا هم لوازم آرایشی نبود پس بیخیال شدم و از اتاق خارج شدم ودر پذیرایی روی مبل نشستم.

صیغه روزانه کرمانشاه انگار که بره عروسی چه تیپی زده بود. ادکلنش هم که مارک nice black بود و خوشبو.

همان طور با اقتدار از پله ها پایین اومدو گفت: - پاشو بریم.

و خودش زودتر از من خارج شد. همان پیرمرد که لعیا بهش میگفت مش رجب داشت شماره صیغه کرمانی شاسی بلند صیغه روزانه کرمانشاه ومی شست. نگاهم به جای گروه همسریابی کرمان رنگارنگی که قبلا پا رک شده بود کشیده شد، ولی هیچ آثاری از گروه همسریابی کرمان ها نبود.

کانال صیغه کرمان بعد شست وشواز تمیزی برق میزد. مش رجب در حیاط را باز کرد و گروه تلگرامی صیغه کرمان سوار کانال صیغه کرمان شدو من هم سوار شدم. آیهان را دیدم که دست به جیب با لبخندی داشت نگاهم میکرد. الان این چرا لبخند میزنه آخه؟ ای حرصم میده. با روشن شدن کانال صیغه کرمان تو دلم گفتم: - کجا موندی رویا، زود باش دیگه دختر!

و با تک بوقی که گروه تلگرامی صیغه کرمان زد از حیاط خارج شدیم. هی به اطراف نگاه میکردم ولی اثری از رویا نبود.

گروه تلگرامی صیغه کرمان از شماره صیغه کرمانی پیاده شدم

نا امید از اومدن رویا بیشتر در صندلی مراکز صیغه در کرمان فرو رفتم و چشمانم را بستم.چشمانم را وقتی باز کردم که مراکز صیغه در کرمان جلوی یک ساختمان ایستاد و به سمت پارکینگ حرکت کرد. بعد پارک کردن مراکز صیغه در کرمان به همراه گروه تلگرامی صیغه کرمان از شماره صیغه کرمانی پیاده شدم و به سمت آسانسور رفتیم. صیغه روزانه کرمان دکمه طبقه دوازده را زد و آسانسور به سمت بالا حرکت کرد. بعد خارج شدنمان هم به سمت واحد پنجم قدم برداشتیم. صیغه روزانه کرمان کلید انداخت و در واحد رو باز کرد وپریز برق رو زد. از چیزی که میدیدم تعجب کردم. خونه انقدر بهم ریخته بود که آدم نمیتونست پاش و تو بذاره. کنار کشید تا اول من وارد شوم وسپس خودش وارد شد. از تعجب من انگار ذهنم رو میخونه، یهو گفت: - تو شرکت سرم شلوغ نمیتونم اینجا رو هم جمع و جور کنم. خوب کارگر بگیر. انگار باز ذهنم رو خوند که گفت: _از زنا هم اصلا خوشم نمی آد. کسی هم که اینجارو تمیز میکرد یه هفته پیش فوت شده بخاطر همین اینجا اینجوری! حالا خوبه ذهنم رو میخونه. من که اصلا حال نداشتم باهاش حرف بزنم.

مطالب مشابه