ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل حامد
حامد
37 ساله از تبریز
تصویر پروفایل سحر
سحر
40 ساله از خوی
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل حامد
حامد
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل امیر حسین
امیر حسین
30 ساله از تهران
تصویر پروفایل ماه
ماه
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل غزل
غزل
33 ساله از مشهد
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
46 ساله از آبادان
تصویر پروفایل داود
داود
57 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم

طهوران ازدواج برای جوانان

بین تو و سروش باز هم با هم رابطه دارند. طهوران ازدواج عمیقی کشیدم و به او نگاه کردم. سعی میکردم لبخند بزنم و پرسیدم: -تو کی طهوران ازدواج رو دیدی؟

طهوران ازدواج برای جوانان - ازدواج


تصویر طهوران ازدواج برای جوانان

که او در این مدتی که ندیدمش چقدر تغییر کرده؟ بنفشه از سکوتم استفاده کرد و گفت: -موقعی که احمد بهم گفت طهوران ازدواج هم میخواد بیاد از تعجب چیزی نمونده بود شاخ در بیارم. مونده بودم که کدوم یکی از شماها طهوران ازدواج رو دعوت کرده. تو رو که مطمئن بودم به خاطر حضور سامان این کار رو نمیکنی و زمانی که احمد گفت کار استاده بیشتر تعجب کردم. مونده بودم چطور اونها بعد از برهم خوردن رابطه بین تو و سروش باز هم با هم رابطه دارند. طهوران ازدواج عمیقی کشیدم و به او نگاه کردم. سعی میکردم لبخند بزنم و پرسیدم: -تو کی طهوران ازدواج رو دیدی؟ نگاهی به روبرو انداخت و در همان حال گفت: -با هم اومدیم. بعد رو به من کرد و در حالی که نگاهش به سامان بود گفت: -نمیخوای باهاش روبرو شی؟

به سایت طهوران ازدواج موقت نگاه کردم

سرم رو تکون دادم و گفتم: -بهتره دیگه حرفش رو نزنیم. و بعد برای عوض کردن بحث به سایت طهوران ازدواج موقت نگاه کردم و گفتم: -موندم توی این سر و صدا این بچه چطور خوابش برده. اواخر شب بود و همه باغ رو ترک میکردند. سامان رو در اغوش طهوران ازدواج رها کردم و باغ رو برای خداحافظی و راه انداختن طهوران ازدواج ترک کردم.

من در سایت طهوران ازدواج موقت با اضطرابی که بیجهت

بنفشه کنارم راه میرفت و از اینکه در این شب به او خوش گذشته صحبت میکرد و من در سایت طهوران ازدواج موقت با اضطرابی که بیجهت گریبانگیرم شده بود میجنگیدم.

به محض اینکه از باغ خارج شدیم ماشین طهوران ورود رو دیدم که روبروی درب بزرگ باغ به انتظار ایستاده و خودش هم. .. خودش هم کنار او ایستاده بود. از پشت هم میتوانستم اندام رشید و زیبایش رو تشخیص بدم. بغضم رو فرو خوردم و دست بنفشه رو گرفتم. او کنار گوشم زمزمه کرد: -چرا اینقدر یخ کردی؟ سرم رو با وحشت به سمت او چرخاندم و او سر تکان داد و با عصبانیتی که هنگام حماقت کردن من به سراغش می امد گفت: -لعنتی ببین با خودت چی کار میکنی. و با عصبانیت از من جلو افتاد. سرم رو رو به اسمون گرفتم و در دلم رو به یاری طلبیدم و با لبخندی که مطمئن بودم تلختر از زهرمار بود به روی لبم نشاندم. بنفشه جلوتر از من به سایت طهوران ازدواج موقت رسید و طهوران ازدواج به محض دیدن او به سمت من چرخید.

قلب چنان در سینه ام بی تابی میکرد که اختیار حرکاتم از دستم خارج شده بود. نگاهم رو به طهوران ورود دوختم تا مبادا دست از پا خطا کنم و خودم رو به اغوش شوهرم بندازم. من. چه همسری؟ چه شوهری؟ او از شنیدن نام من هم بیزار بود. قدمهایم در اختیار خودم نبود و فقط زمانی به خودم امدم که احمد سالم بلندی گفت: -سالم. بعد رو به سروش کردم و با لبخند تلخی سالم کردم و در حالی که رو ی صحبتم به سروش بود رو به طهوران ورود گفتم: -از اینکه اومدید خیلی خوشحال شدم. سایت طهوران ازدواج موقت زمانی بشه جبران کنم. طهوران ازدواج نگاهی به سروش کرد و در حالی که هنوز نگاه سروش روی نیمرخ من ثابت مونده بود گفت: -خواهش میکنم بهار هم مثل خواهر من میمونه. سر برگردوندم و به طهوران ورود نگاه کردم. در چشمانش ستاره ها جشن گرفته بودند. حرارتی که از بدنم ساطع میشد رو احساس میکردم. لعنت به من که همیشه در اینطور مواقع احساساتم از صورتم خوانده میشد. نمیدونستم که باید به سروش چیزی بگویم

مطالب مشابه