که یادم افتاد از دیروز که عکس خارجی خورد دیگه هیچی نخورده. حتی یه لیوان آب... بیشتر از 24ساعت... اونم با عکس خارجی پسرانه مریض احوالیش که کلی باید بهش می رسیدم. بلند شدم نشستم لبه تخت... : - محمد بیا بخور دیگه... به زور بخور... عکس خارجی برای پروفایل بده خودم می خورم... توأم نزدیک من نیا... کثیف میشی... از بس که من.... دیگه عکس خارجی نداد. قلبم فشرده شد. چی می شد بهش بگم دوسش دارم؟
ولی نه... نمیگم... بشقاب رو برداشتم و قاشق رو بردم نزدیک لبش. چشاشو باز کرد. دستشو خیلی آروم و بی حال آورد عکس خارجی برای پروفایل تا قاشق رو ازم بگیره که ندادم. حرفش بدجور روم اثر کرد. واسه دل خودم این کارو می کردم... عکس خارجی دخترونه رو انداخت پایین و باز چشاشو بست... عکس خارجی ها ببرش اصال... میل ندارم... عکس خارجی پسرانه. عین بچه ها میشد با من. راست می گفت. سرم رو بردم جلو و آروم و سریع گونه اش رو بوسیدم. قایمکی و وقتی متوجه نبود عکس خارجی این کارو کرده بودم ولی اولین بار بود که وقتی بیداره و عکس خارجی دخترونه میشه می بوسیدمش. بعدش قاشق رو بردم نزدیک لبش. یه لبخند زد و بدون اینکه چشماشو باز کنه خورد. خوب شد نگام نمی کرد.
عکس خارجی دخترونه دیوونه جدی جدی می خواست
مطمئن بودم عین لبو شدم. قاشق بعدی رو بردم. عکس خارجی ها میل ندارم... عکس خارجی دخترونه دیوونه جدی جدی می خواست این کارو کنم؟... واسه هر قاشق؟... منم که از خواسته. بازم سرم رو بردم جلو و چند بار پشت سر هم گونه اش رو بوسیدم. فکر کنم پنج شش تایی شد. از ته دلم هم بود. لبخند از رو لبش نمی رفت. دیگه عین آدم هر قاشق رو پشت سر هم می خورد. هنوز نصف نشده بود سوپش که دوباره گفت عکس خارجی برای پروفایل میل ندارم... این دفعه بلند خندیدم. اونم خندید ولی چشماشو باز نکرد. نگاش کردم.: - بازم؟... عکس خارجی دخترونه باز و بسته کرد. داشتم سرم رو می بردم جلو که آروم گفت عکس خارجی دخترانه اونجا نه... رد نگاهشو گرفتم... یا حسین... چه پرروأن ملت...
می خواست من برم جلو؟... وا....: - فک کنم دیگه خیلی سوپ خوردی... بسه ت دیگه.. براش زبون درآوردم. ولی همچنان تو همون حالت بود.
عکس خارجی دخترانه عکس خارجی من هنوز گرسنمه
محال بود برم جلو. واقعا جزء محاالت بود. عکس خارجی دخترانه عکس خارجی من هنوز گرسنمه... : - پس خودت بگیر بخور... عکس خارجی ها عکس خارجی باکلاس... سوپ رو گرفتم طرفش. دستاشو آورد باال ولی به جای بشقاب دو طرف صورتم رو گرفت و کشید جلو. گردنشو به سختی بلند کرد و آروم اومد نزدیک تر. باز من عین مجسمه فقط مات و مبهوت خشکم زده بود. من چی گفتم و این چی برداشت کرد ؟ رحم کرده مریضه. اگه سالم بود که. خندم گرفته بود تو اون هیری ویری. لبخند زدم. نمی دید وگرنه فکر می کرد خیلی خوشم میاد. البته که اصال هم بی راه فکر نمی کرد... .
عکس خارجی دخترانه دوغ دستش بود. نمی تونست ازش دل بکنه انگار.. .. عکس خارجی باکلاس و شیده هم موندن آخر سر. همه راهنمایی شدن داخل. تو حیاط فقط ما چهارتا موندیم. من و محمد و عکس خارجی باکلاس و شیده. شیده: - اه شیدا ببین چیکار کردی؟... هی پاتو میزنی گند زدی تو شلوارم.. . شیده خم شد و شلوارش رو پاک کرد. شیدا یه نگاه به من انداخت و بعدش به محمد. یه پشت چشم برای محمد نازک کرد. از حرکتش خنده ام گرفت محمد: - فکرنکن برخورد اونروزتو یادم رفته ها.. . رو به من کرد.. . محمد: - نبودی ببینی چه دادی می زد سرم.. . نمی ذاشت برم عکس خارجی باکلاس ضعیفه ام.. . شیده: - حقتون بود خب.. . عکس خارجی پسرانه خیز برداشت سمتش. می خواست لیوان دوغ رو خالی کنه رو سرش. شیدا از جا پرید و دوید.