چند تا فحش به خودم دادم. عکس زن ایرانی رو به زحمت باز کردم و باالخره غذا رو به دستشون رسوندم!!! انقدر ازم تشکر کردن که حد نداشت. حسابی تحت تاثیرم قرار گرفته بود. دیگه چه می شه کردم یه دونه عاطفس دیگه... محمد چه شانسی داره که منو داره... کوفتش بشه... خوش بحالش: |!!! : - عکس زن ایرانی نمیشه که... اینهمه زحمت کشیدی مارو شرمنده کردی، خودتم بشین با هم میخوریم دیگه ؟... : - نوش جانتون... به باال غذا هست... بعدشم یه خورده تو خونه کار دارم... یکم بعد شوهرم میاد جمع و جور نکنم با دیدن وضع خونه طالقم حتمیه... خندیدن. با محدثه دست دادم و برگشتم خونه. غذایی که تو یخچال بود رو گرم کردم و لوبیاپلو رو گذاشتم تا با محمد دوتایی بخوریم. بعد شستن ظرفا هم یه دستی به سر و روی خونه کشیدم. یهویی دلم هوس استدیوی محمد رو کرد. دست گذاشتم روی دستگیره درش و باز هم هجوم خاطرات...
عکس زن ایرانی با قیافه معمولی چشماشو ریز کرد
بچه ها حوصلم سورید... یه کاری کنیم خب... عکس زن ایرانی با قیافه معمولی چشماشو ریز کرد. شیدا: - عکس زن ایرانی... جون من بیا بریم ببینیم تو اتاقه چیه... مدل درشم فرق می کنه... : - وای نه اصال حرفشم نزن... بهش فکر کردنی دلشوره می گیرم... شیده یه نگاهی به ساعتش انداخت. شیده: - ببین االن یه ربع به دوازدهه... مطمعن باش خوابه... دوثانیه در رو باز می کنیم و می بندیم... قبلم تند می زد.: - بچه ها تو رو بیخیال شین... من نمیام... عکس زن ایرانی با قیافه معمولی تو نیا... ما خودمون می ریم. بلند شدم و رفتم سمت در. همه مون بلوز آستین بلند و شلوار راحتی پوشیده بودیم و موهای بلندمون هم باز بود و دور شونه هامون ریخته بود. عکس زن ایرانی با لباس راحتی در ایستادم و عکس زن ایرانی با قیافه معمولی در رو باز کرد و به بیرون سرک کشید. در رو چهار طاق باز کرد. چراغها روشن بود. عکس زن ایرانی در خانه عاطی نیست...
بریم دیگه... منم هیجان خونم کم شده بود. فضولیمم بعد از مدتها دوباره سر باز کرده بود، بلند شدم و هر سه پاورچین رفتیم بیرون. عکس زن ایرانی انگار اومدیم دزدی! . . ما چقدر فضولیم... جلوی در اتاق که رسیدیم با استرس گفتم... : - واسا... اگه تو همین اتاق باشه چی؟... دوتاشونم خیره شدن به من. عکس زن ایرانی در خانه سر چرخوند و آروم گفت. عکس زن ایرانی ۴۰ ساله نه... خوابه... ببین... دمپاییاش جلو در اتاقشه... نگاه کردم. دراتاقش بسته بود و چراغشم خاموش بود. عکس زن ایرانی با لباس راحتی جلو در بود. یه نفس راحت کشیدم و رفتیم جلوتر. یا هرسه تامون پا برهنه بودیم تا سر و صدا ایجاد نشه. عکس زن ایرانی با قیافه معمولی دستش رفت روی دستگیره در.
من و شیده هم کله هامون رو بردیم جلو. سه تایی سرفرو کردیم پشت در. یکم از در رو عکس زن ایرانی در خانه باز کرد. خیلی کم. چراغ داخل روشن بود. پنج تا پسر نشسته بودن تو اتاق. عکس زن ایرانی ۴۰ ساله در رو بست.
عکس زن ایرانی با لباس راحتی و مرتضی رو شناختم
عکس زن ایرانی با لباس راحتی و مرتضی رو شناختم بینشون. بقیه رو اصال فرصت نکردم ببینم. با دهن باز و با ذوقی بچگونه شیده رو بغل کردم.: - وااای شیده... استدیوشه... عاشق استدیوخواننده ها بودم. و عاشق تو اون اتاق که دو بار هم نصیبم شده بود. عکس زن ایرانی معمولی با تعجب بیش از حدی گفت. شیدا: - عاطی... (عکس زن ایرانی در خانه) . . . بود اون ؟... چشمام گرد شد.: - اون... ؟؟... نه... ندیدم... شیدا: - باور کن... : عکس زن ایرانی ۴۰ ساله یه کوچولو باز کن در رو ببینم... شیدا: - بیخیال می بیننمون... شیده: - وجود این آقا... تو خونه عکس زن ایرانی با لباس راحتی نصر تعجب آور تر وجود من و تو عکس زن ایرانی معمولی نیست که... خندیدم.: - خب من که از نزدیک ندیدمش... حاال من همونی بودم که التماس می کردم در رو باز نکنن ها. اونا هم مثل من فضولییشون بدجور قلقکشون می داد.