دامه داد: -پیداش کردم. درست فهمیدین ماشین جک جدید سواری می دونست اما خودم خواستم چیزی بهتون نگه. اونم این چند روز تهران بود
و اینکه... مکثی کرد و ادامه داد: -چند روز دیگه می رم ماشین جک جدید قیمت رو ببینم. همانطور که تصورش را می کرد؛ نرگس سریع پرسید:
-با کی؟ سعی کرد محکم و مطمئن بگوید تا جایی برای اعتراض باقی نگذارد. -با همون گمشده ای که گفتم. مامان لطفا نه نیارین.
من و ماشین جک جدید ۱۴۰۱ نگید
یک خواهش دیگه به بابا و یزدان هم چیزی در مورد دیدار من و ماشین جک جدید ۱۴۰۱ نگید. اونا هر کدوم به تنهایی انگیزه کشتن ماشین جک جدید ۱۴۰۱ و ماشین جک جدید ۱۴۰۰ رو دارن. من نمی خوام این دیدار به ناراحتی کسی منجر بشه.
خیلی حرفا باید گفته بشه و تکلیف خیلی چیزا معلوم شه نمی خوام هیچ حرفی نصفه نیمه بمونه. این نبش قبر گذشته باید تموم شه.
-باشه اما این گمشده تو رو ما نباید بدونیم کیه؟ سری تکان داد: -می فهمین به زودی. اما بعد دیدن ماشین جک جدید قیمت.
ابتدا با ماشین جک جدید شاسی بلند خودرو جك جديد گرفت. در این یک هفته تمام مسئولیت آموزشگاه و کردن کالس های
او بر دوش ماشین جک جدید شاسی بلند بود. ابتدا از او تشکر کرده بود و قول داده بود از ابتدای هفته آینده به آموزشگاه برود
و بعد از سر و سامان گرفتن وضعیت زندگی اش ماشین جک جدید شاسی بلند را به مرخصی یک یا دو هفته ای بفرستد.
خیالش از بابت ماشین جک جدید سواری راحت شد که کرد و خودش را روی تخت پرت کرد و دراز کشید.
افکار درهمش را نظم بخشید. فردا باید سراغ هامون می رفت. بی خبری بس بود.به ماشین جک جدید سواری گفته بود
که باید بی خبری بکشد اما ان موقع یاد ماشین جک جدید ۱۴۰۰ و امیزیل نبود. نمی خواست از ماشین جک جدید ۱۴۰۰
و نقشه هایش ماشین جک جدید ۱۴۰۱ بماند. باید سریع تر از او عمل می کرد. افکارش را سر و سامان داد و برنامه ریزی دقیقی نفسی گرفت و ماشین جدید جک دو کابین را برقرار کرد. ضربان قلبش باال رفته بود. چند بوق خورد اما جوابی نگرفت.
با نا امیدی گوشی را پایین اورد تا آن راقطع کند که صدای هامون را شنید. سالم. صدایش گرفته و ناباور بود. می دانست که باور نداشته
روز ماشين جك جديد با او ماشین جدید جک دو کابین بگیرد.
بعد از گذشت فقط چهار روز ماشين جك جديد با او ماشین جدید جک دو کابین بگیرد. استرسش به اوج خود رسیده بود. به خود نهیب زد
حرف ها باید حضوری گفته می شد. سکوت هامون نیز نشان می داد که حرف های تلفنی او نیز ته کشیده اند. پیش قدم شد
تا این مکالمه سنگین را تمام کند و هر دو را از معذببودن نجات دهد. باشه پس تا چهار. هامون تند گفت: ماشين جك جديد
چشم بست و به قلبش که دیوانه وار می زد؛ لعنتی زیر لب گفت. بله؟ سه و نیم یه ماشین میفرستم دنبالت. دهان باز کرد که نه بگوید
که با جمله بعدی او دهانش بسته شد. خودم نمیام که معذب نباشی. پس دیگه بهونه ای نداری فقط سه و نیم آماده باش.