ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل غزل
غزل
33 ساله از مشهد
تصویر پروفایل شهرام
شهرام
46 ساله از تهران
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل امیر
امیر
43 ساله از ری
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل میترا
میترا
47 ساله از شهریار
تصویر پروفایل امید
امید
30 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
46 ساله از آبادان
تصویر پروفایل مازیار
مازیار
38 ساله از کرج

قوانین سایت دوستیابی کرج چیست؟

دلم میخواست با سایت دوستیابی کرج برم بعدشم برم دروازه و تخت جمشید. ولی خب سايت دوست يابي كرج نبودش. تصمیم گرفتم برم اول حموم بعدم خودم تنهایی برم.

قوانین سایت دوستیابی کرج چیست؟ - دوستیابی


سایت دوستیابی کرج

با دیدن سايت دوست يابي كرج جا خوردم

با دیدن سايت دوست يابي كرج جا خوردم..... اخه بالکن اتاقمون بغل هم دیگه بود..... سایت دوستیابی کرج داشت سیگار میکشید...... انقدر سنگین کام میگرفت که نگران ریه هاش بودم..... هنوزم متوجه حضور من نشده بود..... توکه گفتی خوابت میاد؟ باشنیدن صدام به طرفم برگشت...... چنددقیقه ای همینجوری بهم زل زده بود که گفتم؛ انقدر سنگین کام نگیر واسه ریه هات ضرر داره سايت دوست يابي كرج مهم نیست شاید براتو مهم نباشه ولی برا خانوادت حتما مهم پوزخندی زدوگفت برا کسی که باید مهم باشه مهم نیست. پس برا خانوادمم مهم باشه یا نباشه فرقی نمیکنه چیشده سایت دوستیابی گی کرج شدی؟ سایت همسریابی گوهردشت کرج از سوالم جا خورد اهورا؛ هه اهورا و عاشقی اره مگه تو ادم نیستی؟

سايت دوست يابي كرج چرا ولی من و عشق دو تا نقطه ی مقابل همیم اهان اهورا؛ راستی من فردا صبح تا عصر نیستم...... کجایی؟ سايت دوست يابي كرج یه جایی کار دارم درضمن برا پس فردا بلیط گرفتم اوکی من میرم بخوابم شب بخیر اهورا؛ دلارا؟ بله! اهورا؛ هیچی شب بخیر سایت دوستیابی گی کرج به اتاقم برگشتم از کاری که کردم خیلی پشیمون بودم خیلی.... نمیتونستم ببینم سایت دوستیابی کرج کلافه س...... کاش اون حرفو نمیزدم.... اصلا از کجا معلوم از حرف من ناراحت شده..... اصلا مگه ندیدی گفت من و سایت دوستیابی در کرج دوتا نقطه ی مقابل همیم..... پس عشق من یه طرفه بود..... باید کاری میکردم که فراموش بشه...... صبح با حس سردرد شدید از خواب بلند شدم.....

دلم میخواست با سايت دوست يابي كرج برم

دوتا مسکن خوردم تا یکم دردش اروم بشه..... دلم میخواست با سايت دوست يابي كرج برم بعدشم برم دروازه و تخت جمشید. ولی خب سايت دوست يابي كرج نبودش.... تصمیم گرفتم برم اول حموم بعدم خودم تنهایی برم.... بعد از یه دوش یه ربعی موهامو خشک کردم..... یه مانتوی بلند سنتی با شال ستش وشلوار کتون تنگ مشکی پوشیدم...... کیف وگوشیمم برداشتم از اتاقم اومدم بیرون.... به پرسنل هتل گفتم زنگ بزنن سایت همسریابی گوهردشت کرج.... دلم میخواست برا نفس سوغاتی بخرم...... بعد از اینکه سایت همسریابی گوهردشت کرج اومد سواراژانس شدم گفتم؛ لطفا منو ببرین یه پاساژ معروف..... جلوی بزرگترین سایت دوستیابی کرج بزرگ وایساد..... از ماشین پیاده شدم گفتم؛ صبر کنید تا من برم وبیام..... وارد پاساژ شدم.... دنبال یه چیز مناسب واسه نفس میگشتم..... وقتی از شمال اومد برام یه بلوز بافت خوشگل اورده بود....

منم حتما باید براش یه چیزی میخریدم..... کلی تو بزرگترین سایت دوستیابی کرج گشتم تا یه کیف وکیف پول ست مشکی چشممو گرفت به طرف سایت دوستیابی در کرج رفتم..... سلام خسته نباشید اون کیف وکیف پول ست قیمتشون چنده؟ فروشنده که پیرمرد مهربونی بود با لحجه شیرازی گفت؛ قابلتو نداره دخترم ٢۵٠تومن.... ممنون اگه میشه برام بیاریدش فروشنده؛ حتما ست کیف خوشگلی بود..... امیدوارم نفس خوشش بیاد..... نزدیکای ظهر بود خیلی گرسنم شده بود... به اژانس گفتم منو ببره یه رستوران شیک..... جلوی یه رستوران خوشگل و شیک نگه داشت..... وارد رستوران شدم سفارش جوجه کباب دادم بعد از اینکه غذامو خوردم... پول غذارو حساب کردم..... از سایت دوستیابی در کرج اومدم بیرون داشتم میرفتم سمت اژانس که کیفمو زدن.....

یه پسر جوون بود...... سریع دنبالش دوییدم..... سرعتم دوبرابر اون بود...... از خیابوون رد شد رفت اونور خیابون...... وارد یه بزرگترین سایت دوستیابی کرج بزرگ شد.... از اون یکی درش وارد شدم میتونستم تا میاد از اون در فرار کنه بگیرمش که پشت ستون قایم شدم تا خواست فرار کنه پامو گرفتم جلوش با سر اومد رو زمین کیفمو برداشتم از پشت دستشو گرفتم.... گوشیمو دراوردم زنگ زدم حدودا بعد از چند دقیقه رسیدن... سلام خسته نباشید این اقا قصد داشتن کیف بنده رو بدزدن که خوشبختانه گرفتمش سایت دوستیابی گی کرج که اومد لبخندی زد و گفت شما رزمی کارین یا دونده ی خوبی هستین ؟ لبخندی زدمو گفتم هیچکدوم من همکار شمام الانم واسه ماموریت اومدم شیراز اظهار خوشبختی کرد و شمارشون رو بهم دادن که اگه احیانا کاری داشتم باهاشون تماس بگیرم.....

از بزرگترین سایت دوستیابی کرج خارج شدم

از بزرگترین سایت دوستیابی کرج خارج شدم.... به راننده گفتم ببرتم...... ماشینو جلوی در ورودی پارک کرد..... خودشم میخواست بیاد..... گفتم اگه دیر اومدم منتظر بمونه تا من بیام.... سلام دادم..... حسابی خسته شده بودم..... چشمامو رو هم گذاشتم به خواب رفتم..... با حس چیز نرمی رو صورتم بیدار شدم..... با دیدن خانمی که بالا سرم نشسته بود و میگفت خانوم این جا جای خواب نیست از جام بلند شدم به طرف حیاط رفتم.... با دیدن هوا که تاریک شده بود برق از سرم پرید مگه من چقدر خوابیده بودم سایت دوستیابی در کرج ساعت مچیم که ساعت ٧ شب و نشون میداد زدم تو سر خودم.... وای خاک تو سرت رستا... بیچاره اژانسی...... که منتظر من مونده......

مطالب مشابه