ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل هادی
هادی
44 ساله از ایلام
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل حسام
حسام
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل شهرام
شهرام
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل غزل
غزل
33 ساله از مشهد
تصویر پروفایل سحر
سحر
40 ساله از خوی
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل رحمان
رحمان
39 ساله از سنندج
تصویر پروفایل ماه
ماه
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل فلای
فلای
46 ساله از نجف آباد
تصویر پروفایل محمد
محمد
31 ساله از خوی

لینک سایت صیغه و همسریابی

طلبکارتر از کانال همسریابی موقت گفت: واسه چی هر چه قدر بهت زنگ می زنم اون سایت ازدواج موقت رایگان رو جواب نمیدی؟ اخم هایش را درهم کرد

لینک سایت صیغه و همسریابی - صیغه و همسریابی


تصویر سایت صیغه و همسریابی

تنهایی تجربه می کنی، می توانی هر چه قدر دوست داری به یک آدم دیگر نزدیک شوی، ولی همیشه بخشی از خودت و وجودت هست که غیرقابل ارتباط است، تنها می میری، تجربه مختص خودت است، شاید چند تا تماشاگر داشته باشی که دوستت داشته باشند، ولی انزوایت از تولد تا مرگ رسوخ ناپذیر است. اگر مرگ همان تنهایی باشد منتها برای ابد چه؟ تنهایی بی رحم، ابدی و بی امکان ارتباط. ما نمی دانیم مرگ چیست. شاید همین باشد. سایت همسر یابی هلو جز از سایت صیغه و همسریابی با تمام شدن ضبط میکروفنش را قطع کرد و نگاهش به گوشی و اس ام اسی که همان لحظه رسیده بود افتاد. باز هم سایت ازدواج موقت رایگان بود. این بار پیامش را باز کرد و خواند: "چرا جواب نمیدی سایت صیغه و همسریابی؟

من بیرون منتظرتم، اگه تا ده دقیقه ی دیگه نیای، خودم میام." نفس کلافه ای کشید و گوشی را برداشته و از جا بلند شد و از اتاق ضبط بیرون آمد. حرف زدن با همکارانش را عمدا آن قدری طول داد که دیرتر از زمانی که هیراد گفته بود از استودیو بیرون بزند. قصدش لجبازی نبود اما کارهای هیراد اعصابش را به هم ریخته بود و بد نبود اگر کمی هم اذیتش میکرد! یک ربعی گذشته بود که از همکارانش خداحافظی کرده و در را پشت سرش بست و نگاهش به هیراد افتاد که از آسانسور بیرون آمد. سایت ازدواج موقت رایگان پوزخندی زد و همان طور که سمتش می آمد گفت: به به کانال همسریابی موقت، چه عجب ما شما رو دیدیم. اخم هایش درهم رفت و رو برگرداند و داخل آسانسور رفت اما قبل از بسته شدن در او هم وارد شد و کنارش ایستاد.

سایت همسر یابی هلو سمت پارکینگ رفت

معلومه چی کار می کردی که هر چی از دیشب بهت زنگ زدم جوابم رو ندادی؟ نفس کلافه ای کشید و جلوتر از او از آسانسور بیرون آمد. سایت همسر یابی هلو سمت پارکینگ رفت اما قبل از سوار شدنش دستش را کشید و صدایش بالا رفت: با توام کانال همسریابی موقت؟ کری؟ با حرص توپید: صدات رو بیار پاین. همین جوری داد میزنه! دستش که هنوز اسیر دست او بود را کشید و به دنبال خود بیرون کشاند. همراز چیزی نگفت و مخالفتی نکرد. سایت صیغه و همسریابی بهتر بود بیرون صحبت می کردند، محل کارش بود و دلش نمی خواست کسی آنها را در حال جروبحث ببیند. به ماشینش اشاره کرد و خودش هم زودتر سوار شد و منتظر به همراز نگاه کرد. او هم بی حرف سوار شد و حق به جانب به او چشم دوخت. چیه؟ واسه چی اومدی داد و بیداد راه می ندازی؟

کانال همسریابی موقت گفت

طلبکارتر از کانال همسریابی موقت گفت: واسه چی هر چه قدر بهت زنگ می زنم اون سایت ازدواج موقت رایگان رو جواب نمیدی؟ اخم هایش را درهم کرد سر من داد نزن که اونی که باید طلبکار باشه منم نه تو. تو معلوم هست دیشب کجا بودی؟ صد دفعه بهت زنگ زدم. کلا هر وقت کارت دارم نیستی. او هم اخم کرد. حتما کار داشتم که جواب ندادم. حالا چی شده بود؟

سایت صیغه و همسریابی دوتا از طلبکارای بابا اومدن دم خونه، داد زدند و کلی آبروریزی کردند. اون موقع سایت ازدواج موقت رایگان خونه نبود و منم خواستم مثلا از تو کمک بگیرم که هیچ وقت این جور موقع ها نیستی، بعدشم یکی از کارمندای کارخونه که بابا اخراجش کرده بود اومد و کلی تهدیدش کرد، بابا هم حالش خوب نبود. چیزی نگفت. انگار فهمید که مقصر خودش است نه سایت همسر یابی هلو. کمی که گذشت به حرف آمد: من کلی درگیر بودم دیروز، دیشب هم یکی از دوستام دعوتم کرد خونهاش و گوشیم هم سایلنت بود که متوجهی زنگت نشدم وگرنه که می اومدم. تلخ پوزخندی زد.

مطالب مشابه