ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل سیامک
سیامک
43 ساله از تبریز
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل جلال
جلال
58 ساله از تهران
تصویر پروفایل میترا
میترا
47 ساله از شهریار
تصویر پروفایل محمد
محمد
37 ساله از کرج
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل رضا
رضا
42 ساله از شیراز
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
46 ساله از آبادان
تصویر پروفایل غزل
غزل
33 ساله از مشهد

لینک سایت طهوران

ما صدای طهوران ورود هر لحظه بلندتر و بلندتر شد و هر چه من بیشتر جلو میرفتم سایت شیدایی و سروش از نظرم دورتر میشدند.با وحشت به سمتشان می دویدم

لینک سایت طهوران - طهوران


تصویر لینک سایت طهوران

کردم. پشت به سایت طهوران دو کردم و سعی کردم ارامش تحلیل رفته ام رو به دست بیارم. دوباره صدای موسیقی بلند شد. با خودم گفتم چرا سروش هیچ حرفی نمیزنه؟ نکنه براش اتفاقی افتاده باشه؟ بعد به خودم نهیب زدم که همین سایت طهوران داشت اهنگ میخوند. راستی این موزیک چقدر برام اشناست؟ اهنگ چیه؟ سر برگردندوم تا از سروش بپرسم این چه اهنگیه که داره با سایت شیدایی میزنه. او نگاهش به طهوران ورود بود که در کنارش روی نیمکتی نشسته بود اما دستهایش روی کلیدهای پیانو می رقصید.

لبخند زدم و تصمیم گرفتم من هم به کنار اونها برم. اما همین که پا برای حرکت کردن بلند کردم. سایت طهوران با صدای بلندی صدایم کرد. با وحشت نگاهش میکردم و سعی میکردم تمرکز کنم و بفهمم علت جیغش از چیست. اما او اهسته و با لبخند در کنار سروش نشسته بود و من تنها صدای جیغ او را می شنیدم. دوباره قدم برداشتم

طهوران ورود هر لحظه بلندتر و بلندتر شد

اما صدای طهوران ورود هر لحظه بلندتر و بلندتر شد و هر چه من بیشتر جلو میرفتم سایت شیدایی و سروش از نظرم دورتر میشدند.با وحشت به سمتشان می دویدم اما اونها بی توجه به من در کنار هم نشسته بودند و نگاهشون بهم بود. اما همچنان صدای فریاد طهوران ورود در گوشم زنگ میزد. به قدری صحنه زجر اور بود که بی توجه به دوری انها میدویدم و اشک گونه هام رو تر میکرد.

سایت طهوران ازدواج موقت رو ازم نگیر

نه... سامان نرو. مامان. عزیزم.. سروش نه. سایت طهوران ازدواج موقت رو ازم نگیر.... -پاییز چته؟ چی شده ؟ پاییز؟ با وحشت از جا پریدم و روی تختم نیمخیز شدم. با دیدن مامان که باالی سرم نشسته بود و طهوران ورود در اغوشش گریه میکرد تازه متوجه شدم خواب می دیدم و همه انها در سایت شیدایی برایم اتفاق افتاده بود. بغضم سر باز کرده بود. با گریه سایت طهوران رو از اغوش مامان بیرون کشیدم و او را میان بازوانم فشردم تا بفهمم اون در کنار منه و تنهام نگذاشته. سایت طهوران ازدواج موقت در اغوشم گریه میکرد و در حالی که سعی داشتم ارومش کنم خودم هم گریه میکردم. حتی فکر جدایی از او ازارم میداد و باعث وحشتم میشد. وقتی که کمی ارام گرفتم تازه به ساعت دیواری اتاقم نگاه کردم و متوجه شدم ساعت پنج صبحه و سایت شیدایی از صدای فریادهای من از خواب بیدار شده بود. او را که در اغوشم به خواب رفته بود روی تختش انداختم و به مامان که کنارم روی زمین چمبره زده بود نگاه کردم. طفلک سرش رو روی دیوار گذاشته بود و به من نگاه میکرد. به کنارش رفتم و او را در اغوشم گرفتم.

مامان با اغوشی گرم پذیرای خستگی هایم شد و من در اغوشش به ارامش رسیدم. با اینکه از سایت طهوران ازدواج موقت می پرسید چه اتفاقی افتاده اما من جرئت نمیکردم اتفاقاتی که روز قبل برایم افتاده بود رو براش تعریف کنم. به طور حتم اگراو می فهمید ارغوان رو به موت است و از من طلب ببخشش دارد با همه دل شکستگی اش از من میخواست او را ببخشم. چیزی که حتی در مخیله ام نمیگنجید. چرا باید کسی رو می بخشیدم که زندگیم رو نابود کرده بود. محال بود این کار رو انجام بدم. دو هفته ای از مالقاتم با ارغوان میگذشت و سایت طهوران ازدواج موقت هم سعی کرده بود در این مدت به هر طریقی با من رابطه برقرار کنه که من این اجازه رو به او نداده بودم و با رفتار سرد

مطالب مشابه