ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل علی
علی
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل بهاره
بهاره
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل محسن
محسن
38 ساله از خوی
تصویر پروفایل رها
رها
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل بارانا
بارانا
40 ساله از کرمان
تصویر پروفایل رادمهر
رادمهر
33 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهناز
مهناز
30 ساله از دماوند
تصویر پروفایل لیلا
لیلا
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل آنا
آنا
51 ساله از کرج
تصویر پروفایل حمید
حمید
33 ساله از تهران
تصویر پروفایل سمیرا
سمیرا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل سولماز
سولماز
45 ساله از مشهد

لینک سایت همسریابی آغاز نو تلگرام

سایت همسریابی آنلاین سایت همسریابی معتبر رایگان بعد که فهمید تویی گفت حتما اشتباه شده جبهه گرفتم مگه من چمه؟ اخه پسره ۳۰سالشه یبارم ازدواج کرده

لینک سایت همسریابی آغاز نو تلگرام - همسریابی


آدرس سایت همسریابی آغاز نو تلگرام

یعنی چی یعنی این پسره اومده بود خواستگاری اینجوری؟ نه اقای ابراهیمی این پسرشو فرستاده ببینه قضیه از چه قراره اونم فکر میکرده سایت همسریابی آنلاین سایت همسریابی معتبر رایگان بعد که فهمید تویی گفت حتما اشتباه شده جبهه گرفتم مگه من چمه؟ اخه پسره ۳۰سالشه یبارم ازدواج کرده جدا شده فکر میکرد سن تو بیشتره وقتی فهمید ۱۸سالته کلا خندید و بلند شد قیافه مسخره ای به خودم گرفتم و با صدای لوسی گفتم همون بهتر پسره دیوونه سایت همسریابی آغاز نو تلگرام همون طور که میخندید جواب داد ولی مثل اینکه همچینم ازش بدت نیومده سایت همسریابی آنلاین؟ نخیرم فقط بلده منو مسخره کنه با صدای داد و بیداد هردو پشت پنجره رفتیم پدربزرگ کتف سایت همسریابی معتبر رایگان رو گرفته بود حسن هم مثل کسی که فلج باشه فقط داد میزد و نمیتونست تکون بخوره سایت همسریابی هلو درو باز کرد که پدربزرگ با فریاد خولست که سایت همسریابی آغاز نو تلگرام برگرده داخل از پله ها بالا رفتم که سایت همسریابی آغاز نو تلگرام هم دنبالم اومد پنجره رو باز کردم و به حیاط نگاه کردم آقابخدا غلط کردم بخدا گولم زد ای اقا...

خوردم ببخشین آقا ی خفه شو بنال ببینم الان کجاست هان؟ همون موقع آریا هم وارد خونه شد زیرگوش پدربزرگ چیزی گفت که عصبانیت آقاجون فروکش کرد.

آریا باعصبانیت بازوی سایت همسریابی معتبر رایگان رو گرفت

آریا باعصبانیت بازوی سایت همسریابی معتبر رایگان رو گرفت و از خونه بیرون رفت آقاجون دستی به پیشونیش گرفت و بعد دستش رو به سمت قلبش برد سایت همسریابی آغاز نو تلگرام هول کرده گفت وای اقاجون از پله ها به سرعت پایین رفت. ......... چندروزی تمام سرو صداها فروکش کرد آریا همون روز اصغر و پیدا کرده بود و تحویل ژاندارما داده بود و  هم به اصغر ملحق شد هردو بی کس و کار بودن و میشد گفت هرکدومشون رو یکی از پدربزرگ هام زیر بالو پر خودشون گرفته بودن صبح مثل همیشه به طرف باغ رفتم کارگرا دیگه بااحتیاط باهام برخورد میکردن انگار حساب کار دستشون اومده بود.

شخصی پشت به سایت همسریابی هلو به دیوار باغ تکیه زده

شخصی پشت به سایت همسریابی هلو به دیوار باغ تکیه زده بود انگار داشت سیگاری اتیش میزد حس کردم که این ادم چقدر اشنا به نظر میرسه به راهم ادامه دادم وقتی صدای پام رو شنید به طرفم برگشت چشمهام رو چندباری باز و بسته کردم باور نمیکنم این..

.بازوم رو گرفت و دنبال خودش کشید اون صورت جدی و پرنفوذ صورتش رو ریش های بلندش پوشونده بود انقدر شوکه بودم که هیچ حرفی نمیزدم فقط نگاهش میکردم نزدیک نهر که رسیدیم به سختی ایستادم و سعی کردم بازومو از چنگش بیرون بکشم به چشم هام خیره شد دلم لرزید از نگاه بی قرارش بلاخره لب باز کرد ی بگو دروغه؟ فقط باتعجب به چهره اشفته اش نگاه میکردم خیلی نامردی سایت همسریابی معتبر رایگان ۵ساله منو از اینور به اونور کشیدی گفتی سایت همسریابی آنلاین نمیخوای دل بی صاحابمو زیر پام گذاشتم عروسیمونو بهم زدی با فرارت هیچی نگفتم گفتم شاید میخوای حالا حالا صبر کنی ولی اخم هام رو درهم بردم جابر چرا اینجوری شده بود هیچ معلومه چی میگی؟ بیا برگرد روستا تا هروقت بخوای صبر میکنیم ولی... قطره اشکی از گوشه چشمش چکید سایت همسریابی هلو دوست دارم.

مطالب مشابه