ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل سجاد
سجاد
25 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل علی
علی
28 ساله از اراک
تصویر پروفایل میترا
میترا
47 ساله از شهریار
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل فرید
فرید
35 ساله از سنندج
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
46 ساله از آبادان
تصویر پروفایل سامان
سامان
42 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل وحید
وحید
38 ساله از تبریز

لینک کانال همسریابی ازدواج دائم

سمت کانال همسریابی ازدواج دائم اصفهان با داد گفتم: میذاری دهنم بسته بمونه یا نه؟! کانال همسریابی ازدواج دائم رایگان با خشم نگاهم کرد و من جرعت پیدا کردم

لینک کانال همسریابی ازدواج دائم - کانال همسریابی


لینک کانال همسریابی ازدواج دائم تصویر

خواستم سمت در برم که کانال همسریابی ازدواج دائم با صدای گرفتهای گفت: آهو بهت گفتم، قلبم با بودن توئه که میزنه! تو یه دروغگویی اژین رمضانی، یه دروغگو! با سرعت از کنارش گذشتم و در رو برای بابام باز کردم و خودم رو با گریه توی آغوش بابام انداختم. بابام سردرگم داشت نگاهم میکرد. چی شده آهو؟ با گریه نالیدم: بابا من رو از اینجا ببر! بابام سمت اژینی نگاه کرد که توی چهارچوب در وایساده بود.

کانال همسریابی ازدواج دائم شیراز گفت: هیچی یکم حرفمون شده

کانال همسریابی ازدواج دائم چی شده پسرم؟ اژین من رو نگاه کرد و رو به کانال همسریابی ازدواج دائم شیراز گفت: هیچی یکم حرفمون شده و آهو میخواد طلاق بگیره! بابام با تعجب نگاهم کرد. دختر تو کی میخوای بزرگ شی؟ آدم با شوهرش دعوا کنه اسم طلاق رو میاره وسط؟ این حرفها یعنی چی؟ کانال همسریابی ازدواج دائم تلگرام رو به بابام دوباره گفت: مزاحم شما هم شده....

سمت کانال همسریابی ازدواج دائم اصفهان با داد گفتم: میذاری دهنم بسته بمونه یا نه؟! کانال همسریابی ازدواج دائم رایگان با خشم نگاهم کرد و من جرعت پیدا کردم و گفتم: تو خیلی وقته برگ برندهت رو سوزوندی، الان دیگه هیچی تو دستت نداری که من رو نگهداری! من یهدقیقه هم اینجا نمیمونم! سمت اتاق رفتم و ساکم رو برداشتم و همین که خواستم پام رو از اتاق بذارم بیرون کانال همسریابی ازدواج دائم اصفهان بند کیفم رو کشید و رو به بابام گفت: آقا مجید شما یه چیزی بگین! بابام پادرمیونی کرد: آهو جان بابا....

دستم رو به معنی سکوت بالا آوردم. کانال همسریابی ازدواج دائم شیراز تو رو چیزی نه بپرسید نه بگید! فقط میخوام از اینجا برم. کانال همسریابی ازدواج دائم آهسته دم گوشم با حرص گفت: بچه من تو شکمته، آهو به چیزیش بشه به راحتی ازت نمیگذرم! با غضب نگاهش کردم. کیفم رو ول کن! کانال همسریابی ازدواج دائم رایگان بند کیفم رو ول کرد و رو به بابام گفت: کانال همسریابی ازدواج دائم اصفهان آهو رو با خودتون ببرین من دوروز دیگه میام دنبالش.

کانال همسریابی ازدواج دائم تهران بیرون رفتیم.

الان عصبانیه نمیفهمه داره چیکار میکنه! دوست داشتم جیغ بکشم و بگم چیزی نگفتم و از خونه به همراه کانال همسریابی ازدواج دائم تهران بیرون رفتیم. سوار آسانسور شدیم و طبقه همکف رفتیم و بعد سوار شدن به ماشین سمت خونه راه افتادیم. بابام خواست ماشین رو تو پارکینگ پارک کنه که من با عجله از ماشین پیاده شدم. منتظر کانال همسریابی ازدواج دائم رایگان نموندم و سوار آسانسور شدم. به واحد مدنظر که رسیدم زنگ در رو زدم که مامانم در رو زود باز کرد. کانال همسریابی ازدواج دائم تلگرام ساک توی دستم بود و بیچاره رنگش پریده بود.

کانال همسریابی ازدواج دائم شیراز مادر چی شده؟ چیزی نگفتم. وارد خونه شدم. صبا با چشمهای پف کرده جلوی روم وایساده بود و نظارهگر من بود. کانال همسریابی ازدواج دائم روی مبل نشست و در سکوت نگاهم کرد. چنددقیقه بعد بابام وارد خونه شد. کانال همسریابی ازدواج دائم تهران که کلیدش رو روی میز میذاشت گفت:

نخواستم جلو شوهرت حرفی بزنم تا بعدا نگی کانال همسریابی ازدواج دائم رایگان من رو به غریبه فروخت؛ ولی الان بشین بگو ببینم چی شده! با خستگی نگاهش کردم و گفتم: من زیاد حالم خوب نیست کانال همسریابی ازدواج دائم اصفهان میشه بعدا.... با عصبانیت میون کلامم پرید: میخوام بشنوم بفهمم من چیکار کردم که داره با بچههام من رو امتحان میکنه! چرا باید دخترهای من تو یه روز برگردن خونه کانال همسریابی ازدواج دائم مشهد و فکر طلاق تو سرشون باشه؟

مطالب مشابه