ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل رها
رها
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
34 ساله از تهران
تصویر پروفایل پريناز
پريناز
37 ساله از مراغه
تصویر پروفایل مهناز
مهناز
30 ساله از دماوند
تصویر پروفایل سعید
سعید
38 ساله از شیراز
تصویر پروفایل آنا
آنا
51 ساله از کرج
تصویر پروفایل سیروان
سیروان
34 ساله از سردشت
تصویر پروفایل لینا
لینا
29 ساله از شیراز
تصویر پروفایل نسیم
نسیم
38 ساله از اردبیل
تصویر پروفایل داود
داود
57 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل ونوس
ونوس
39 ساله از شهرکرد
تصویر پروفایل علیرضا
علیرضا
39 ساله از بروجرد

لینک گپ دوست یابی

گپ دوست یابی به کمدم انداخت و متوجه حرفم شد. یادش آمد که تمام لباسهای آن کمد گلچینی از لباسهای مورد عالقه "گروه چت آزاد" بود. خیلی وقت بود

لینک گپ دوست یابی - دوست یابی


تصویر لینک گپ دوست یابی

و زیر خروارها خاک دفنم کرده بودند. -کمکت میکنم آماده شی...اما اگه فکر میکنی واقعا نمیتونی به گروه دوستیابی تلگرام تهران مهمونی بری، گپ دوست یابی اصراری نمیکنم. -ما...مان... -جانم؟ -کمکم کن...گپ دوست یابی...تنهایی نمیتونم....نمیتونم از نو شروع کنم.... بوسه ای روی موهایم زد و خم شد و صورتش را مقابل صورتم گرفت. -معلومه که کمکت میکنم عزیزم، از همین !

دوباره، پیش به سوی زندگی جدید. لبخند بی روحی زدم و سری تکان دادم. اشک هایم را با دستهای مهربانش پاک کرد و همان طور که به سمت کمدم می رفت گفت: -گروه دوستیابی تلگرام تهران تو صورتت رو بشوری من برات لباس انتخاب میکنم.

عضویت در کانال دوست یابی؟ -جان مامان؟

عضویت در کانال دوست یابی؟ -جان مامان؟ -میشه از لباسای خودت بهم بدی؟لباسای اون کمدو دوست ندارم... گپ دوست یابی به کمدم انداخت و متوجه حرفم شد. یادش آمد که تمام لباسهای آن کمد گلچینی از لباسهای مورد عالقه "گروه چت آزاد" بود. خیلی وقت بود که من هیچ لباسی از خود نداشتم، همه اش لباسهایی بود که او برایم می خرید و با لذت تنم میکرد و به تماشا و تحسینم می نشست. خیلی وقت بود که من دیگر برای خودم زندگی نمی کردم..خیلی وقت بود دیگر رنگ مورد عالقه، غذای مورد عالقه و لباس مورد عالقه نداشتم. همه چیز مستقیما به او برمیگشت و عالیق گپ دوست یابی! دوباره آهی کشیدم و نگاهم را از کمد لباسهایم گرفتم.

به سمت روشویی رفتم و آبی به صورتم زدم. باید به تمام تغییراتی که انتظارم را می کشیدند، خوش آمد می گفتم. پشت میز آرایشم نشستم و دوباره به عضویت در کانال دوست یابی خیره شدم. موهای بلندم تا زیر کمرم می رسید. او عاشق موهای بلندم بود. همیشه م یگفت" دوست ندارم نفسم حتی دست به موهاش بزنه، گپ دوست یابی موها به جون من بسته است. نفسم حق نداره نفس منو بگیره". آهی کشیدم و موهایم را شانه کردم و همه اش را در گروه دوستیابی تلگرام تهران سرم جمع کردم و حتی یک تار هم روی صورتم نینداختم. حوصله درگیر شدن با موهایم را نداشتم. به چشمهای بی روحم زل زدم. چقدر پایین چشمهایم گود افتاده بود. خیلی وقت بود به خودم در  خیره نشده بودم. اینهمه تیرگی زیر چشم کی به سراغم آمده بود و من نفهمیده بودم؟کمی بیشتر دقت کردم. روی پوستم چنتا لکه قهوه ای هم خودنمایی میکرد. چطور متوجه نشده بودم؟

نمیتوانستم به مهمانی گروه چت آزاد اما باید می رفتم

نفس عمیقی کشیدم و پلکهایم را روی هم فشار دادم و دوباره به خودم خیره شدم. باید کمی به خودم می رسیدم. با این حال زار نمیتوانستم به مهمانی گروه چت آزاد اما باید می رفتم. باید می رفتم و با یک شروع قوی، یک زندگی جدید می ساختم. من باید به گپ دوست یابی مهمانی به بهترین شکل ممکن می رفتم. به صورتم کمی مرطوب کننده زدم. سایه گروه دوستیابی تلگرام تهران به پشت پلکم مالیدم و با ریملی که در حال خشک شدن بود به زور کمی به مژه های بلندم حالت دادم. برای اینکه رنگ پوستم یکدست و متناسب شود کمی کرم پودر روی صورتم مالیدم و رژ گونه محوی روی گونه هایم کشیدم. در آخر رژ لب صورتی رنگم را روی لب های بی رنگم کشیدم و لبهایم را به هم مالیدم. آخرین باری که از عضویت در کانال دوست یابی آرایشم استفاده کردم بودم، یادم نمی آمد. خیلی وقت بود دیگر برایم مهم نبود خوب و مرتب و قشنگ باشم. خوب به خودم نگاه کردم. چقدر تغییر...! ا

مطالب مشابه