کی گفته مشکل دارم؟ من هیچ مشکلی با هیچکس ندارم. خانه عفاف رشت کجاست ولی انگار یه چیزی همهش داره ناراحتت میکنه که بهم نمیگی! فکر میکنی من دوستت ندارم یا اینکه کسی مجبورم کرده باهات مهربون باشم و احساسات به خرج بدم! نه، من هم مثل همه میخوام زندگی کنم. با صیغه میشم اینم شمارم رشت خوش باشم. یکم صیغه روزانه رشت کارمون سنگینه ولی به مرور درست میشه!
پوفی کشیدم و چیزی نگفتم. آروم گفتم: ببخشید راستش زیاد حالم خوب نیست. اشکالی نداره. راستی داری؟ صیغه روزانه رشته رو نخوندم. پاشیم بریم. این دوتا رو هم ولشون کن. نفهمن کی رفتیم بهتره! امشب کاری نداری؟ اخمی کرد. اینقدر نگران کار من نباش! حرفی نزدم. بلند شدیم و از کافه رفتیم بیرون. صیغه روزانه رشته ماشین خفن و فول آپشنش شدیم.
نمیدونستم کجا میخواد بره ولی گویا داشت میرفت سمت خونهی ما. صیغه روزانه رشت خونه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد. صیغه میشم اینم شمارم رشت طبق معمول خونه نبود و بعد از خوندن، خودم مشغول درست کردن صیغه گیلان شدم. امین همچنان توی خونه مون مونده بود و هیچ کاری نمیکرد. حتی حرفی هم برای گفتن نداشت. از چهره ش میفهمیدم که ذهنش درگیره و کنجکاو بودم بدونم که برای مبارزه با دودها چه پروندهای رو داره طراحی میکنه!
طی این مدت فهمیده بودم هم من هم اون درگیریهای ذهنی زیادی داریم که سعی میکنیم یا مجبوریم به تنهایی بهشون رسیدگی کنیم. فازهامون هم فرق داشت. من یه تبهکار بودم و اون یه نجات دهنده؛ صیغه میشم اینم شمارم رشت عجیب اینکه با وجود اختلاف ها و صیغه روزانه رشته کنار هم آروم بودیم! وقتی سکوت میکردیم، دلم میخواست زمان متوقف بشه. تا همیشه صدای صیغه روزانه رشت رو بشنوم. خودم هم نمیدونستم چرا اینقدر آرومم می کرد وقتی میدونستم احتماال به دست خودش کشته میشم. غذا آماده شد و هنوز مامان و بابا نیومده بودن.
صیغه گیلان هم ساعت نه و نیم شب
صیغه گیلان هم ساعت نه و نیم شب مامان ز نگ زد و گفت که میرن خونه ی خاله م. انگار حالش بد شده بود و باید میرفت بیمارستان. این مادر منم تا خاله خوب نشه نمیاد خونه! بابا هم که کلا خوشش نمیاد خونه بمونه وقتی مامان نیست. خالصه به هر طریقی شانس من کاری کرد که مجبور شم با امین تنهایی شام بخورم، در سکوت! بودنش اذیتم نمیکرد اما صیغه روزانه رشته از این حس خوب خوشم نمی اومد! من سزاوار این آرامش نبودم! دستپختم خوب بود و جای بحث باقی نمیموند، کانال همسریابی رشت نمیدونستم چرا باز اینقدر اخماش تو همه. میدونستم که به خاطر کارشه؛ برای همین چیزی نپرسیدم!
صیغه میشم اینم شمارم رشت چایی هم درست کردم و بردم براش. روی مبل نشسته بود و ظاهرا تلوزیون میدید. چای داغ رو میخورد و هیچی نمیگفت. روم نمیشد بهش بگم پس کی میخوای بری؟! ساعت دوازده شده بود. سکوت وحشتناک رو شکستم و گفتم: محمدامین؟ سرش رو بلند کرد. بله؟ مامان خانه عفاف رشت کجاست نگرانت نشه. متعجب به ساعت نگاه کرد و گفت: صیغه گیلان ساعت دوازده شد؟ از کارهام موندم! اهم میگم مامانت نگرانت نشه میگی از کارهات موندی؟ اون عادت داره دیر برم خونه یا اصال نرم، کانال همسریابی رشت.... - باید میرفتی سرکار؟ نه دیگه صیغه روزانه رشت اونجا کاری نیست فردا میرم. شرمنده!