ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل وحید
وحید
38 ساله از تبریز
تصویر پروفایل سامان
سامان
42 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل مونا
مونا
32 ساله از قم
تصویر پروفایل حسام
حسام
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل فرید
فرید
35 ساله از سنندج
تصویر پروفایل علی
علی
28 ساله از اراک
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
46 ساله از آبادان
تصویر پروفایل سجاد
سجاد
25 ساله از شمیرانات

موسسه همسریابی خاتون در کجاست؟

ایزابل با زحمت فراوان بالاخره موفق شد که زن سال خورده را قانع کند که همسریابی خاتون آدم کش نیستند و او را متقاعد کرد که به داستان آن ها گوش فرا دهد.

موسسه همسریابی خاتون در کجاست؟ - همسریابی خاتون


موسسه همسریابی خاتون

موسسه همسریابی خاتون جسد را پیدا کنند

سگ های ول گرد در این جا زیاد هستند و ممکن است که موسسه همسریابی خاتون جسد را پیدا کنند. او غسل تعمید داشته است و وظیفه ما به عنوان یک عیسوی این است که از پیکر او مواظبت کنیم.

آن ها این محموله غم زده را بار دیگر حرکت داده و به داخل آوردند و روی میز گذاشتند. جسد را با دقت در ملافه سفید پیچیدند. وقتی زن سالخورده به آشپزخانه برگشت از دیدن این منظره هولناک طوری ترسید که نزدیک بود سکته کند. او بلافاصله زانو زد و به خواندن و استغاثه مشغول شد. حتما او فکر می کرد که موسسه همسریابی خاتون گروه یک مشت آدم های تبه کار هستند که جسد قربانی خاتون را به آن جا آورده اند.

ایزابل با زحمت فراوان بالاخره موفق شد که زن سال خورده را قانع کند که همسریابی خاتون آدم کش نیستند و او را متقاعد کرد که به داستان آن ها گوش فرا دهد. وقتی او در آخر متوجه شد که چه اتفاقی افتاده است به سرعت چند شمع دیگر آورد و بطور متقارن در اطراف جسد قرار داد و با مهربانی از مادام لئونار دعوت که به او برای میت ملحق شود.

او گفت که در این گونه امور ید طولانیی دارد و هر وقت کسی در دهکده میمیرد او را خبر می کنند. وقتی همه موسسه همسریابی خاتونه کارها به انجام رسید مسافران خسته ما را به اطاق دیگری بردند و غذا و خوراکی در جلوی آن ها گذاشتند.

ولی مسافران ما که از دیدن منظره شوم مرد مرده اشت های خاتون را از دست داده بودند و با وجودی که ساعت های متمادی از خوراک قبلی آن ها می گذشت چندان علاقه ای بخوردن نشان نمی دادند. در این جا ما باید متذکر بشویم که برای اولین مرتبه در عمرش بلازیوس فراموش کرد که شرابش را بنوشد. هرچند که شراب گوارایی بود و لیوان او پر از موسسه همسریابی خاتونه شراب عالی بود. از این دلیل بهتر نمی توانست عمق تاسف و ناراحتی او را نشان بدهد.

موسسه همسریابی خاتونی اتفاقات وحشتناکی که افتاده بود

ایزابل و سرافینا شب را در اطاق مجاور روی یک تختخواب کوچک به سر آوردند. مردان هم با بسته های کاه که پسر مسئول اصطبل برای همسریابی خاتون آورد براحتی به استراحت پرداختند ولی هیچ کدام بعد از موسسه همسریابی خاتونی اتفاقات وحشتناکی که افتاده بود نتوانستند که خواب خوبی داشته باشند. همه صبح زود بیدار شده چون مراسم دفن ماتامور بیچاره می بایست هرچه زودتر صورت بگیرد.

مادام لئونار و خانم پیر صاحب خانه برای اینکه همه چیز مطابق شعر صورت بگیرد جسد را در پارچه کتانی قدیمی  ضخیمی  که هنوز آثار گل و بوته های اولیه روی آن بچشم می خورد پیچیدند. موسسه همسریابی خاتونی این کفن را با دقت دوخته و بی شباهت به مومیایی های مصری نشده بود. یک تخته بزرگ که دو صلیب چوبی روی آن قرار داشت تابوت ماتامور بود و به وسیله هرود، بلازیوس، اسکاپین و لئاندر حمل می شد. روی جسد را با پارچه مخملی سیاه رنگ پوشانده بودند.

مطالب مشابه