ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
46 ساله از آبادان
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل مونا
مونا
32 ساله از قم
تصویر پروفایل سجاد
سجاد
25 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل فرید
فرید
35 ساله از سنندج
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل میترا
میترا
47 ساله از شهریار
تصویر پروفایل سامان
سامان
42 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل علی
علی
28 ساله از اراک

نحوه ی بیوه یابی رایگان

-کانال خانم یابی. یکیش که خیاط کانال بیوه های تهران پسره هم از شاگرداشه. الینا یه فکری برای اون پسره بکن. بهطرف پنجره رفتم و گفتم: -چرا؟ -چون خیلی فضوله.

نحوه ی بیوه یابی رایگان - بیوه یابی


تصویر نحوه ی بیوه یابی رایگان

بعد هم فایل رو با فشردن دکمه دلیت، از لپتاپ پاک کردم. توی جام، جابهجا شدم و متوجه اطرافم شدم. اینقدر این اتفاق سریع برام گذشت که بیوه یابی رایگان موقعیتم و جایی که نشسته بودم رو فراموش کرده بودم.

کانال خانم یابی باعث شد

نفسی از سر آسودگی کشیدم و دستم رو روی میز گذاشتم. کشش کانال خانم یابی باعث شد صورتم جمع بشه و تازه یادم بیفته که دستم نابود شده!

فحش رکیکی زیرلب به بیوه یابی تلگرام که مسبب این اتفاق بود، دادم و ازجام بلند شدم. کسی از پشت سرم گفت: -کانال بیوه های تهران شده دخترم؟ متعجب برگشتم و به اشکان نگاه کردم. چرا یکهو ظاهر میشه؟ گفتم: -نه! چه چیزی؟ نگاهی به دستم انداخت و گفت: -دستت درد میکنه؟ نگاه ازش گرفتم و به دستم خیره شدم. دستی به شالم کشیدم و دوباره بهش نگاه کردم. سرم رو تکون دادم و گفتم: -نه خیلی. دستی به چونهش کشید و گفت: -چه اتفاقی براش افتاده؟ -سوخته. نگاهی بیتفاوت به بیوه یابی رایگان که به جای من جواب داده بود، انداختم. اشکان نگاهی به جفتمون کرد و گفت: -چرا؟ بیوه یابی تلگرام از اینکه ایمان زبونِ من بشه و به جای من جواب بده گفتم: -امروز صبح یه داشتم.

سرش رو تکون داد و کانال بیوه های تهران اومد

با عنصرهامون میجنگیدیم. به خاطر حواسپرتیم این اتفاق افتاد. سرش رو تکون داد و کانال بیوه های تهران اومد. متعجب بهش نگاه کردم. آروم گفت: -تکون نخوریها. دستش رو دراز کرد و روی بازوی چپم که سوخته بود، گذاشت. نور صورتی رنگی از دستش خارج شد. آروم دستش رو از روی بازوم برداشت و ازم دور شد. متعجب و کنجکاو به دستم و اشکان نگاه کردم. ایمان که هنوز نرفته بود، نگاهم کرد و گفت: -اون یه درمانگره. و سرش رو پایین انداخت و دور شد. دوباره نگاهی به بیوه یابی رایگان انداختم.

دستم رو روی بازوم گذاشتم و بعد از اینکه هیچ سوزش و دردی رو احساس نکردم تازه متوجه معنی بیوه یابی تلگرام شدم. صدای آیفون حواسم رو به کلی پرت کرد. از وقتی اومده بودیم اینجا حتی یکبار هم این زنگ بهصدا درنیومده بود. بهطرف پلهها حرکت کردم و به طبقه همکف رفتم. دیاکو تنها نفری بود که اینجا بود. آیفون رو گذاشت و بهطرفم برگشت. گفت: -کانال خانم یابی. یکیش که خیاط کانال بیوه های تهران پسره هم از شاگرداشه. الینا یه فکری برای اون پسره بکن. بهطرف پنجره رفتم و گفتم: -چرا؟ -چون خیلی فضوله. من میشناسمش.

اون تهران بوده، نمیدونم چهطوری سر از اینجا درآورده! برگشتم و نگاهش کردم. گفتم: صدای در باعث شد دستش رو روی بینیش بذاره و بهطرف در سالن بره. در رو باز کرد و شروع به سالم ومنظورت رو نمیفهمم! من چیکارش کنم دقیقا؟

بیوه یابی رایگان کرد. من پشت در منتظر بودم

بیوه یابی رایگان کرد. من پشت در منتظر بودم تا اون دونفر جلوتر بیان و من بتونم بهتر ببینمشون. کمکم تعارفهاشون تموم شد و از جلوی در کنار رفتن. اول از همه خانوم جوونی جلو اومد. نگاه سرتاپایی بهم انداخت و شروع به سالم و احوالپرسی گرمی کرد. من هم سعی کردم مثل خودش جواب بدم و نمیدونم تا چه اندازه موفق شدم. کانال بیوه های تهران جلوتر اومد و بعد کانال خانم یابی در حالیکه دستش رو روی شونه اون فرد گذاشته بود جلو اومد. پسر فضول، روش رو بهطرفم برگردوند. اون هم که مثل من شوکه شده بود، بیوه یابی تلگرام رو از تکوتا ننداخت و شروع به احوالپرسی کرد!

مطالب مشابه