ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل سعید
سعید
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل نجلا
نجلا
36 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل شهرام
شهرام
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
49 ساله از کرج
تصویر پروفایل لاوین
لاوین
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل عسل
عسل
25 ساله از تبریز
تصویر پروفایل سیده فاطمه
سیده فاطمه
44 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل محمد
محمد
32 ساله از بویین زهرا
تصویر پروفایل شهلا
شهلا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل مینو
مینو
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل عباس
عباس
36 ساله از گرگان
تصویر پروفایل اسماعیل
اسماعیل
41 ساله از تهران

هزینه های صیغه روزانه بیرجند

کانال صیغه یابی بیرجند خانوم و صیغه روزانه بیرجند که ناظر ما بودند هی دهانشان را باز میکردند و میبستند حتما از شباهت ما تعجب کردند.

هزینه های صیغه روزانه بیرجند - صیغه


صیغه روزانه بیرجند

همان پیرمرده در را باز کرد و اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت در بیرجند ماشینش را توی حیاط پارک کرد اوهم مثل من زود از ماشین پرید پایین و به سمتم پرواز کرده.

هر دو یکدیگر را در آغوش گرفته بودیم و مثل ابر بهار میگرستیم.

اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت در بیرجند هی به صورتم نگاه می کرد و بارانم میکرد.

کانال صیغه یابی بیرجند خانوم و صیغه روزانه بیرجند که ناظر ما بودند هی دهانشان را باز میکردند و میبستند حتما از شباهت ما تعجب کردند. صیغه روزانه بیرجند که به سمت ما میاومد گفت:  وای من شما که عین همید! اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت در بیرجند رو بهش گفت:دهنتو ببند الان مگس میره توش.

و همسر موقت بیرجند هاج واج ما را نگاه میکرد

خودش زد زیر خنده و من هم به خنده افتادم. و همسر موقت بیرجند هاج واج ما را نگاه میکرد. تلگرام صیغه بیرجند همینطور که بلندم میکرد گفت:خیلی حرفا داری که بهم بگی پس زود باش باید بریم.کجا بریم؟ویلای ندا اینا... پدر و مادرش که ایران نیستن اونجا هم خالیه... میریم اونجا!باشه پس. کانال صیغه یابی بیرجند به پنجره بالا کشیده شد که با نگاه من پرده اش انداخته شد. روبه همسر موقت بیرجند و کانال صیغه یابی بیرجند خانوم گفتم:  من دیگه میرم. همسر موقت بیرجند روبه من و صیغه روزانه بیرجند گفت: _واسه ناهار می موندید و تلگرام صیغه بیرجند زود جواب داد _نه مرسی کار داریم همسر موقت بیرجند سرش را سمت گوش من خم کرد و گفت:من به جای داداشم ازت معذرت میخوام... میدونم زندگیت نابود شده و تقصیر داداشمه... شرمندتم.

با لبخند گفتم:تو چرا شرمنده ای اونی که باید شرمنده باشه شرمنده نیست، هیچ یه چیزیم انگار بهش بدهکارم! و سپس سوار ماشین شدم و تلگرام صیغه بیرجند با تک بوقی که زد از حیاط خارج شدیم. ویلای ندا اینا هم از اینجا ۳۰ دقیقه راهش بود؛ بعد ۳۰ دقیقه به اونجا رسیدیم. ازدواج موقت بیرجند وارد حیاط شد و ماشین را پارک کرد و بعد من و ازدواج موقت بیرجند وارد ویلا شدیم. ازدواج موقت بیرجند اولین مبل نزدیکی رو که دید خودش را روش پرت کرد. دست منو گرفت و گفت:خب تعریف کن... این چه سرو وضعیه. به لباسام نگاه کردم که بلوز و شلوار پوشیده بودم با شال خنده دار بود از بالا حجاب از پایین بدون حجاب.خب سرو وضعم چشه؟!

زن صیغه در خراسان جنوبی با دقت کانال صیغه یابی بیرجند کرد و گفت:آدم فکر میکنه عوض شدی یه جوری شدی؟

چه جوری شدم؟نمیدونم ولی انگار عوض شدی؟

خنده الکی کردم و گفتم از دیشب به اینور این همه تغییر کردم.آره!

دیگر حرفی نزدم و در سکوت نگاهش کردم.خب... بگو دیگه حوری! از راننده گفتم و پناه گرفتنم در خانه آروین ولی بلایی که سرم آمده را فاکتور گرفتم چون از خواهر خودمم خجالت میکشیدم بگویم چه اتفاقی برایم افتاده. زن صیغه در خراسان جنوبی رو به من خیرشون بده اعتماد به مرد اونم تو این دورو زمونه کار آسونی نیست... حتما آدمای خوبی بودن؟! آره خیلی آدمه شریفی بود «: تو دلم به فکر خواهرم پوزخندی زدم وتو دلم گفتم زن صیغه در خراسان جنوبی دستم را کشید و بلندم کرد تا دستی به سر و روی ویلا بکشیم بعداز سه ساعت کار کردند هر دو خسته و کوفته روی زمین خوابمان برد.با صدای موبایل ازدواج موقت ساعتی ۶۰ هزار تومان چشم گشودم ولی چون هوا تاریک شده بود چیزی نمیدیدم، ازدواج موقت ساعتی ۶۰ هزار تومان با صدای خواب آلوده اش جواب داد.بله. انگار صدای مامانم بود که صیغه روزانه بیرجند بلند شد و نشست.ساعت چنده مگه. سپس به ساعت موبایلش نگاه کرد.اومدم مامان... غر نزن.

سپس بلند شد و پریز برق و زد.

رو به ازدواج موقت ساعتی ۶۰ هزار تومان که داشت

چشمانم چون به نور عادت نداشت جمع شده بودند بعد ۱ دقیقه تونستم باز کنمش. رو به ازدواج موقت ساعتی ۶۰ هزار تومان که داشت با عجله لباس هاشو میپوشید گفتم:آره مامان بود؟

آره حوری مامان بود میگه بابا از دستم شاکیه که تو این اوضاع گذاشتم اومدم بیرون. به ویلای بزرگی نگاه کردم که انگاری باید تنها در اینجا میموندم و بعد ادامه داد: _ولی نگران نباش خواهری! ببینم میتونم یه سفر الکی جور کنم و بیام پیشت بمونم... بعد بغلم کرد و بوسیدم همون جور که بیرون میرفت گفت:حوری درو قفل کن... یادت نره.

بعد انگاری چیزی یادش بیفتد برگشت، موبایلش را سمت من گرفت و گفت:اینم پیشت باشه... یه سیم کارت دیگه انداختم روش بهت زنگ میزنم. '

از ویلا خارج شد. خواستم دنبالش برم که گفت:حوری بیرون تاریکه بیای بیرون نمیتونی برگردی تو ویلا پس نیا بیرون. از همان جا با من صیغه میشم کردم و برگشتم تو خونه، و باز هم سرجام برگشتم سعی کردم تا بخوابم و از تنهایی نترسم. بابا خودش پشیمونه که «: یک ماه از فرار من گذشته بود و من صیغه میشم هر روز به من سر میزد میگفت من در دیدن خانوادم در پوست خود نمیگنجیدم. » زورت کرده میخواد ببینتت حوری

مطالب مشابه