خیلی خوشحال بودم یا بهتر بگم، خیلی خوشحال بودیم! هوای عصر سايت همسریابی اغازنو آفتابی بود و موزیک ملیمی هم همراهیمون میکرد و من... من مطمعنم هم داشت لبخند میزد! . . . همسريابي نو عکاس خواست تا به طبقه بالا بریم و منتظر اومدنش بمونیم. بعد از اومدن عکاس جوان و گرفتن ژستهای زیبا و مختلفی که بهمون میگفت؛ کارمون توی آتلیه هم به پایان رسید. همسريابي اغازنو شادمانهی مهمانانی که در جشن حضور داشتند با اومدن من و همسريابي اغاز نو ورود به بلند شد. با دیدن جمیعتی که اطرافمون رو پوشندند و رایحهی اسپندی که نرم و آهسته بینیام رو قلقلک داد حس خوب و زندهای زیر پوستم خزید و مستقیم به قلبم رسید؛ قلبی که دست داده بود به دست خوشبختی و جیغ خوشحالی میکشید!
سايت همسريابي اغاز نو رو محکمتر از قبل
سايت همسريابي اغاز نو رو محکمتر از قبل به دور بازوی سايت همسریابی اغازنو پیچوندم و نیمنگاهی بهش کردم که با چشمهاش روبهرو شدم. هر دو بهم لبخند زدیم. چقدر دلم این روز رو میخواست! روزی که خیال دلم از بودن همسريابي اغاز نو ورود به تختِ تخت بشه! احساس خوشی داشتم و خودم رو پرنسسی فرض میکردم که فارق از هر غم و دردیِ... پرنسسی که شاهزادش، همسريابي اغازنو! پس از اینکه گوسفند فربهای رو مقابل پای من و همسريابي اغاز نو ورود به سر بردیدن وارد باغ شدیم. فکر کنم تنها همین قسمت قربونی کردن گوسفند بیچاره تلخترین بخش جشن عروسیام باشه.
ورودبه سایت همسریابی آغاز نو قرار گرفتیم
در جایگاه مخصوص ورودبه سایت همسریابی آغاز نو قرار گرفتیم و روی صندلیهای خودمون نشستیم. با خوشحالی به اطراف نگاه میکردم و لبخند میزدم. امروز از بس که لبهام طرح لبخند به خودشون گرفتهاند و گونه هام برجسته شد، حس میکردم عضلت دهنم دیگه خسته شدند.
- از طرفی هم شاهد بای بایهای مخفیانه همسريابي اغاز نو ورود به بودم که مسبب خندههای ریزم میشد و گاهی اوقاتم با چشمغرهای پررنگ میخواستم کار کودکانهاش رو تموم کنه اما مگه میشد همسريابي اغازنو رو با زبون خوش هدایت کرد؟!
- با ذوق و شوقی توصیف ناپذیر به رقص دختر بچههای کوچولویی که توی پیست رقص با اون لباسهای عروسکی داشتند وول میخوردند خیره شدم و خندهای کوتاه لبهام رو شکافت! یقینا لحظه به لحظهی امرو ز شبیه طرح هک شده روی سنگ، توی ذهن و یاد من و سايت همسریابی اغازنو هک میشد...
- شاید هم توی قلبمون! ورودبه سایت همسریابی آغاز نو دل الان من و نمیدونم چه کسی میتونه بفهمه؟!
- حال دلی که تا تونسته شکسته و هر چقدر که بخوای سوخته رو چه کسی میتونه بفهمه؟!
زبان حال دلی که با وجود شکستگیها و سوختگیهایی که دیده و باز هم نفس داره برای کشیدن؛ حال این دل و چه کسی درک میکنه؟!. . . نمیدونم! حتی نمیتونم توصیف کنم، بشاش و سرحالی دلم رو نمیتونم بیان کنم واژهها کم میارند! اما... میون این همه خوشی که توی دلم لبریز شده ترسی هست که در گوشهای از قلبم زانو زده! من میترسم که مثل گذشته باد شبیه جادوگری منحوس بیاد و خوشیهام رو با خودش به دور دستها ببره! به اصرار همسريابي اغازنو و آرتینا و باقی دوستان من همراه تازه دامادم به پیست رفتیم. مقابل هم ایستادیم و دستهامون همانند نگاهمون به هم گره خوردند. موسیقی دلنوازی پخش شد، موسیقی که داشت حرف دل من رو فریاد میکشید. چی شد که این شد؟! چرا آخه؟! جستجوی همسریابی آغاز نو که میگفتم دیگه عاشق نمیشم... سايت همسريابي اغاز نو که بر این باور بود که قلبش منجمد شده!. . . پس چرا؟! چرا الان با عشق خیره شدم به چهرهی دلبرانهی مرد مقابلم؟!